وادی یابس در روایات آخرالزمان کجاست؟
وادي يابس به معناي بيابان خشک و بيآب و علف است. اين نام به طور خاص اشاره به سرزميني واقع در منطقه حوران، نزديک اذرعات (درعا) در مرز سوريه و اردن دارد و نيز منطقه سنگلاخي است که از سنگهاي آنجا، سنگ آسياب ميسازند.(1) نام اين سرزمين بارها در روايات مربوط به حوادث آخرالزمان، به ويژه موضوع خروج سفياني آمده است.
سفياني همانطور که از نامش پيداست از نوادگان ابوسفيان و فرزند هندجگرخوار است. او شورش کرده و مدّت 9 ماه جنگ و خونريزي شديدي به وجود ميآورد. پيامبر اکرم(ص) در رواياتي، از جمله روايت زير، تمامي جنبش سفياني را به طور خلاصه شرح ميدهد و محلّ خروج او را نيز “وادي يابس” بيان ميکنند.
از حذيفه روايت شده است: “پيامبر(ص) از فتنهاي که بين مشرق و مغرب واقع خواهد شد ياد نمود و فرمود، در حالي که آنها گرفتار فتنه هستند، ناگهان سفياني از وادي يابس (بيابان خشک) بر آنها خروج کند، تا آنکه در دمشق فرود آيد. آنگاه دو لشکر را به سوي مشرق و مدينه روانه کند تا به زمين بابل از شهر نفرين شده (بغداد) برسد. او بيش از سه هزار نفر را بکشد و بالغ بر يکصد زن را به زور تصاحب کند و سيصد نفر از اولاد فلان عبّاس را به هلاکت رساند، آنگاه به کوفه هجوم آورده، اطراف آن را ويران سازد.
سپس از آنجا خارج شده به سوي شام حرکت کند. در اين هنگام لشکري با پرچم هدايت از آن منطقه به پا خيزد و با لشکر سفياني رو در رو گردد و آنها را چنان تار و مار کند که يک نفر هم که خبر مرگ بقيه را ببرد باقي نماند و آنچه از اسيرها و غنيمتها در دست آنهاست باز پس گيرند. امّا لشکر روم وارد مدينه شده و سه شبانه روز به غارت و چپاول آنجا پردازند، آنگاه به سوي مکّه روانه گردند تا به بيابان رسند.
خداوند در اين هنگام جبرئيل را به سوي آنها فرستد و فرمايد: «اي جبرئيل برو آنها را نابود کن»، پس جبرئيل ضربهاي به آن زمين زند که آنها را در خود فرو برد. هيچ يک از آنها نجات نيابد مگر دو نفر از قبيله جهينه".(2) همچنين در نسخه خطي ابن حماد از امام کاظم(ع) نقل شده که فرمودند: “سفياني از فرزندان خالد، پسر ابوسفيان مردي با سر درشت و چهرهاي آبلهگون، در چشمش نقطهاي سفيد پيداست، او از سمت دمشق که «دره خشک» ناميده ميشود، با هفت نفر که يکي از آنها درفشي آماده اهتزاز با خود دارد، خروج ميکند."(3)
پينوشتها: 1- تونهاي، مجتبي، موعودنامه: فرهنگ الفبايي مهدويت، ص 751.
2- بحارالانوار، ج 52، ص 75.
3- نسخة خطي ابن حماد، ص 75 به نقل از کوراني، علي، عصر ظهور.
ریخته شدن خون به ناحق چه اهمیتی نزدخدادارد؟
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلّم : اگر همه دنيا نابود شود ، نزد خدا اهميتش کمتر از خونى است که بنا حقّ ريخته شود .
الترغيب والترهيب : 3 / 293 / 6 منتخب ميزان الحکمه:458
دنیاپارک موقت است....
پيامبر اکرم صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وَالِهِ وَ سَلَّمَ مي فرمايد: الدُّنْيا دَارُ مَنْ لَا دَارَ لَهُ وَ مَالُ مَنْ لَا مَالَ لَهُ لَهَا يجْمَعُ مَنْ لَا عَقْلَ لَهُ وَ عَلَيهَا يعَادِي مَنْ لَا عِلْمَ لَهُ وَ عَلَيهَا يحْسُدُ مَنْ لَا ثِقَةَ لَهُ وَ لَهَا يسْعَي مَنْ لَا يقِينَ لَهُ [1]
رسول اکرم صلّي الله علَيه و آله و سلَّم فرمودند: دنيا خانه کسي است که خانه ندارد و ثروت و مال کسي است که ثروت و مال ندارد. کسي که عقل و خرد ندارد، دنيا را براي خودِ دنيا جمع مي کند و کساني که علم و آگاهي ندارند، براي دنيا، نزاع و دشمني ميکنند. کساني که به خداوند اعتماد ندارند، بر سر دنيا حسد مي ورزند و کساني براي خودِ دنيا و به دست آوردن آن سعي و تلاش مي کنند که معاد و آخرت را باور ندارند.
شرح حديث
انساني که خانۀ آخرت را از دست داده است، دنيا را به عنوان خانۀ خود قرار داده و از آن بيرون نمي رود. کسي که خانۀ آخرت را دارد، در خانۀ اجاره اي دنيا نمي نشيند و انساني که دستش از سرمايه و ثروت اخروي خالي است، امور مادي دنيايي را سرمايه خود مي داند که مي گذارد و مي رود و کسي که از عقل و خرد بي بهره است، به دنبال جمع کردن همين امور دنيايي براي خود دنيا است، نه براي بهره بردن از امور دنيايي براي روزي که بايد حساب آن را پس بدهد که از کجا آورده و در چه راهي خرج کرده است. انسان هايي که نادان هستند، بر سر همين امور دنيايي با يکديگر به نزاع و دشمني مي پردازند اما هر دو آنها دنيا را مي گذارند و ميروند. آن هم براي کساني که برايشان فاتحه هم نخواهند خواند. اينها بر سر همين دنيا حسد، يعني آرزوي زوال نعمت براي ديگران را دارند. اين انسان ها اعتماد و اتکاي به خداوند نداشته و باور و يقين به معاد و آخرت هم ندارند.
پي نوشت [1] مجموعه ورام، جلد1، صفحه 130
منبع : پايگاه اطلاع رساني آيت الله حاج شيخ مجتبي تهراني
واقعیت دنیا درکلام رسول مهربانی
روِي عَن رسولِ الله صلّي الله عليه و آله و سلّم مي فرمايد: الدُّنْيا دُوَلٌ فَمَا کانَ لَک أَتَاک عَلَي ضَعْفِک وَ مَا کانَ مِنْهَا عَلَيک لَمْ تَدْفَعْهُ بِقُوَّتِک وَ مَنِ انْقَطَعَ رَجَاؤُهُ مِمَّا فَاتَ اسْتَرَاحَ بَدَنُهُ وَ مَنْ رَضِي بِمَا قَسَمَهُ اللَّهُ قَرَّتْ عَينُهُ.
رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله فرمود: دنيا متحول است و ثبات و قرار ندارد. آنچه که براي تو مقرّر شده است به تو خواهد رسيد، گرچه در نهايت ضعف و ناتواني باشي؛ و آنچه که به ضرر و زيان تو باشد باز هم به تو خواهد رسيد، گرچه در کمال قدرت و نيرومندي باشي و هرگز جلوي آن را نتواني گرفت. و هر کس که اميد خود را از آنچه که از دست رفته قطع کند، بدنش آسايش خواهد داشت و آن کس که راضي باشد به آنچه که خدا روزي او نموده دل و چشمش روشن خواهد شد. [1]
شرح حديث
«الدُّنْيا دُوَلٌ». حضرت در ابتدا وضع دنيا را بيان مي فرمايند. دنيا در گردش است. يعني دنيا هيچ گاه براي هيچ کس ثابت نيست. دنيا هيچ ثبوت و قراري براي هيچ کس ندارد. اين وضع دنيا است.«فَمَا کانَ لَک أَتَاک عَلَي ضَعْفِک». آنچه که خدا تقدير کرده به تو خواهد رسيد گرچه در نهايت ضعف و ناتواني باشي. چه بسا انسان فکر مي کند که از نظر امور دنيايي توان به دست آوردن فلان منفعت را ندارد، ولي چون مقدّر شده است به او خواهد رسيد. «وَ مَا کانَ مِنْهَا عَلَيک لَمْ تَدْفَعْهُ بِقُوَّتِک» در جايي هم که مواردي به ضرر و زيان تو باشد باز به تو خواهد رسيد هر چند تو در کمال قدرت و نيرومندي باشي؛ هرگز نمي تواني آنها را از خودت دفع کني. بنابر اين، تو نه مي تواني براي خودت جلب منفعت کني و نه مي تواني از خودت دفع ضرر کني.«وَ مَنِ انْقَطَعَ رَجَاؤُهُ مِمَّا فَاتَ اسْتَرَاحَ بَدَنُهُ».
اگر انسان از چيزهايي که دلش مي خواسته به دست بياورد امّا به دست نياورده قطع اميد کند، بدنش راحت مي شود. به عبارت ساده ضعف اعصاب نمي گيرد! يعني در فکر اين نباش که اي کاش به دست مي آوردم! اي واي که فلان چيز از دستم رفت!… اين افکار و خيالات، باعث فشار عصبي و روحي براي تو مي شود. اين به نفع تو است که به چيزهايي که به آن دست پيدا نکردي اميد نبندي. به دست نيامده که نيامده! نشد که نشد! «وَ مَنْ رَضِي بِمَا قَسَمَهُ اللَّهُ قَرَّتْ عَينُهُ». اگر کسي به آنچه که خدا داده است خشنود باشد، چشمش روشن مي شود. چون خدا داده است خوشحال هم مي شود.
هسته مرکزي اين جملات چيست؟ اين است که خيال نکن که تو مي تواني کاري انجام بدهي. نافع خدا است، ضارّ هم خدا است. او است که امور را براي تو تقدير مي کند. بي جهت خودت نقشه نکش. اگر نقشه بکشي، خدا به نقشه ات ضربه مي زند. بنابر اين، تو برو به وظيفه ات عمل کن. اين چيزها را به او واگذار کن. برو سراغ خودش که سرنخ منافع و مضارّ به دست او است. اين را بدان که تو هيچ کاره اي. او گفته در محدوده شرع بلند شو و به دنبال روزي برو، تو هم بگو چشم! بقيه اش را به او واگذار کن. نفع مال او است، دفع ضرر هم از او است. منافع را از او بخواه، از او اين را هم بخواه که ضررها را از تو دفع کند. روي خودت، توانت و فکرت هيچ وقت تکيه نکن. هنگامي هم که او براي تو تدبير کرد و به دستت رسيد، آن را که به تو داده قبول کن، خوشحال شو و راضي شو. اگر اين رضايت باشد، آن وقت يک زندگي شيرين پيدا مي کني؛ نه ضعف اعصاب مي گيري، نه بي جهت دنبال دنيا مي دوي، بي جهت خودت را، فکرت را و بدنت را هم ناراحت نمي کني. هم روحت راحت است هم بدنت. در آخر هم خوشحال و راضي هستي و چشمت روشن مي شود. اينها همه در صورتي است که به او اتکا کرده باشي. از او خواستي، او هم به تو عطا کرده است. و آنچه را هم که به تو نداده صلاحت نبوده است. اگر اين حالت در تو باشد زندگي تو در همين نشئه دنيايت، همراه با خوشي دروني و حتي خوشي بيروني خواهد بود و ناخوشي بيروني هم به سراغ تو نمي آيد.
پي نوشت [1] مجلسي، بحارالانوار، جلد 74، صفحه 145
قسم به جسم بدون سر مدافعان حرم
به پيشگاه تو هر کس رسيد، زانو زد
اسير بودي و پيشت يزيد زانو زد
امين وحي در آغاز «سورهي مريم»
همينکه مدح تو را ميشنيد زانو زد
فراز گوش کسي که شنيد وصف تو را
«رقيب» نيز شبيه «عتيد» زانو زد
غزل، قصيده، رباعي که جاي خود دارند!
به پاس مدح تو حتّي سپيد زانو زد
مقام قافله سالاري تو را تا عرش
هزار قافله با صد اميد زانو زد
بدون اينکه بداند چه ها کشيدي تو
کسي که بار غمت را خريد … زانو زد
زبان نيزه و شمشير پيش تو لاااال است
که در گداز کلامت «حَديد» زانو زد
قسم به جسم بدون سر «مدافعان حرم»
که زير پاي تو حتّي «وريد» زانو زد
به زينبيّه چو شد باز، پاي نامَحرم
چقدر دور و بر تو شهيد زانو زد …
سروده: سجادشاکری
شش درس ازسبک زندگی حضرت زینب(س)
پیوند: http://zendegisalem.khorasannews.com/Newspaper/MobileIntro
1-ثبات قدم و جانفشاني در راه هدف: حضرت زينب(س) در راه اهداف عالي خويش هميشه ثابت قدم بود و در اين راه از جان و مال خويش دريغ نکرد. بدترين مصيبت ها را تجربه کرد، از زندگي آرام و آسوده دست کشيد، سختي هاي سفر و جنگ را به جان خريد، باز از آرمان هاي اصيل خويش دست برنداشت و در اين راه، هميشه ثابت قدم باقي ماند.
2-امانت داري: فردي که در او شرط انصاف و عدل تحقق پيدا کند، مردم اشياء گرانقدر خود را نزد او به امانت مي گذارند. حضرت زينب(س) به خاطر دارا بودن اين شرط ها حافظ بسياري از امانت ها بود که بزرگ ترين امانت نزد ايشان حفظ وجود امام عصرشان يعني امام سجاد(ع) بود و ايشان در حفظ اين امانت تا سر حد جان کوشيدند و هيچ گاه او را تنها نگذاشتند اما امانت بعدي حفظ و حراست از دين در تمامي مراحل به خصوص در سختي هاست.
3- صبر و شکيبايي: در اين وادي نيز زينب سرآمد و سرافراز بود و از اين نظر نيز بهترين الگو براي بانوان و مادران شهيد و خواهران شهيد و… است.
4-عبادت و تهجد: حضرت زينب(س) بانويي بود که هيچ يک از زنان هم عصرش به پاي عبادت او نمي رسند. ما بارها درباره نماز شب او شنيده ايم، آن هنگام که مصائب به او روي آورد و داغ عزيزان توان ايستادن را از او گرفت، در آنجا نيز نماز شبش را ترک نکرد و نشسته آن را بجا آورد، نماز شبي که واجب نبود اما زينب کبري(س) آن را بر خود واجب کرد پس بانوان به تأسي از زينب(س) محوري ترين اصل در زندگي يعني عبادت را در نهايت اخلاص و بندگي بجا آورند و تنها به واجبات اکتفا نکنند. در اين فضاست که مي توان شيران بيشه جهاد و تقوا را تربيت کرد و ايثارگري ها آفريد.
5-هدايت گري: زنان در جهت دهي جامعه نقش بسزايي دارند. خداوند اين وديعه را در درون زنان نهاده است با بررسي حرکت هاي زينب کبري(س) در تصميم گيري ها، خطبه ها، حرف ها، سکوت ها و … به نقش هدايت گريشان پي مي بريم.
6-شجاعت و تدبير: زينب کبري(س) آن بانوي قهرمان با شجاعت و تدبير، رهبري نهضت را به عهده گرفت. شجاعانه خطبه خواند و دستگاه استبداد را رسوا کرد و با تدبير، اهل بيت(ع) و دختران و زنان را اداره کرد تا به مقصد برسند؛ در اين راه به همه انسان ها درس ها آموخت.
شش درس ازسبک زندگی حضرت زینب(س)
پیوند: http://www.hamdardi.net/member41479.html
1-ثبات قدم و جانفشاني در راه هدف: حضرت زينب(س) در راه اهداف عالي خويش هميشه ثابت قدم بود و در اين راه از جان و مال خويش دريغ نکرد. بدترين مصيبت ها را تجربه کرد، از زندگي آرام و آسوده دست کشيد، سختي هاي سفر و جنگ را به جان خريد، باز از آرمان هاي اصيل خويش دست برنداشت و در اين راه، هميشه ثابت قدم باقي ماند.
2-امانت داري: فردي که در او شرط انصاف و عدل تحقق پيدا کند، مردم اشياء گرانقدر خود را نزد او به امانت مي گذارند. حضرت زينب(س) به خاطر دارا بودن اين شرط ها حافظ بسياري از امانت ها بود که بزرگ ترين امانت نزد ايشان حفظ وجود امام عصرشان يعني امام سجاد(ع) بود و ايشان در حفظ اين امانت تا سر حد جان کوشيدند و هيچ گاه او را تنها نگذاشتند اما امانت بعدي حفظ و حراست از دين در تمامي مراحل به خصوص در سختي هاست.
3- صبر و شکيبايي: در اين وادي نيز زينب سرآمد و سرافراز بود و از اين نظر نيز بهترين الگو براي بانوان و مادران شهيد و خواهران شهيد و… است.
4-عبادت و تهجد: حضرت زينب(س) بانويي بود که هيچ يک از زنان هم عصرش به پاي عبادت او نمي رسند. ما بارها درباره نماز شب او شنيده ايم، آن هنگام که مصائب به او روي آورد و داغ عزيزان توان ايستادن را از او گرفت، در آنجا نيز نماز شبش را ترک نکرد و نشسته آن را بجا آورد، نماز شبي که واجب نبود اما زينب کبري(س) آن را بر خود واجب کرد پس بانوان به تأسي از زينب(س) محوري ترين اصل در زندگي يعني عبادت را در نهايت اخلاص و بندگي بجا آورند و تنها به واجبات اکتفا نکنند. در اين فضاست که مي توان شيران بيشه جهاد و تقوا را تربيت کرد و ايثارگري ها آفريد.
5-هدايت گري: زنان در جهت دهي جامعه نقش بسزايي دارند. خداوند اين وديعه را در درون زنان نهاده است با بررسي حرکت هاي زينب کبري(س) در تصميم گيري ها، خطبه ها، حرف ها، سکوت ها و … به نقش هدايت گريشان پي مي بريم.
6-شجاعت و تدبير: زينب کبري(س) آن بانوي قهرمان با شجاعت و تدبير، رهبري نهضت را به عهده گرفت. شجاعانه خطبه خواند و دستگاه استبداد را رسوا کرد و با تدبير، اهل بيت(ع) و دختران و زنان را اداره کرد تا به مقصد برسند؛ در اين راه به همه انسان ها درس ها آموخت.
پرستاری دراسلام
پیوند: http://rasekhoon.net/
پرستاري، به معناي کمک به رفع نيازهايجسمي و رواني بيمار است و در کشورهايغربي پس از کارهاي پرستاري فردي به نامفلورانس نايشنگل آغاز ميگردد، و قدمتي بهطول چند صد سال دارد. در اسلام پرستاري از شروع جنگهاياوليه در صدر اسلام در ميادين جنگها شروعگرديده و تاريخ هزار ساله دارد. در بعضي روايات، از پرستاري پيامبراني نامبرده شده که قبل از ظهور اسلامميزيستهاند.
**لزوم پرستاري
امام صادقعليه السلام: «المؤمن في تبارهم و تراحمهم و تعاطفهمکمثل الجسد اذا اشتکي تداعي له سائرهبالسهر و الحمي» مؤمنان در احسان و نيکي به يکديگر ومهرورزيدن و مهرباني به هم، مانند پيکريهستند که هرگاه عضوي از آن به دردآيد،اعضاي ديگر نيز به بيخوابي و تب با اوهمدردي ميکنند. در جامعه اسلامي، افراد نسبتبه يکديگرنبايد و نميتوانند بيتفاوت باشند، وپايه واساس زندگي بر محبت و رسيدگي به يکديگرميباشد، به خصوص نسبتبه سالمندان يابيماران اين تعهد و احسان بايد صورت پذيرد.
**پرستاري از ديدگاه ائمهعليهم السلام
در موقعيتهاي متفاوت پيامبر و ائمهگراميعليهم السلام رهنمودهاي فراواني در اين امرارائه فرمودهاند. از جمله سخناني کهپيامبرصلي الله عليه وآله در آخرين روزهاي عمربابرکتشان در مسجد مدينه فرمودند: چنيناست: «من قام علي مريض يوما و ليلة بعثهالله مع ابراهيم الخليلعليه السلام فجاز عليالصراط کالبرق اللامع و من سعي لمريضفي حاجة فقضاها خرج من ذنوبه کيومولدته امه» کسي که يک روز و يک شب پرستاريبيماري را به عهده بگيرد، خداوند او را باابراهيم خليلعليه السلام محشور ميکند، پس همچون درخشش برقي از صراط عبور ميکند وکسي که در برطرف کردن نيازهاي مريضتلاش کند و نياز او را برآورد، همانند روزي کهاز مادر متولد شده است از گناهانش پاکميگردد.
ایمان بدون عمل
قرآن کريم مي فرمايد: يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ لا تَفْعَلُونَ
ترجمه اي کساني که ايمان آورده ايد! چرا سخني مي گوييد که عمل نمي کنيد؟![1]
تفسير
شأن نزول: جمعي از مؤمنان پيش از آنکه حکم جهاد نازل شود مي گفتند: اي کاش خداوند بهترين اعمال را به ما نشان مي داد تا عمل کنيم، چيزي نگذشت که خداوند به آنها خبر داد که «افضل اعمال، ايمان خالص و جهاد است» اما اين خبر آنها را ناخوشايند آمد و تعلل ورزيدند، آيه نازل شد و آنها را ملامت کرد. اين آيه به عنوان ملامت و سرزنش از کساني که به گفته هاي خود عمل نمي کنند، مي فرمايد: «اي کساني که ايمان آورده ايد! چرا سخني مي گوئيد که عمل نمي کنيد»؟![2]
پيام ها
-1ايمان بايد با عمل و صداقت همراه باشد وگرنه مستحقّ سرزنش و توبيخ است.(يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ لا تَفْعَلُونَ)
2-قبل از اين که انتقاد کنيد، به بيان نقاط مثبت بپردازيد. شما که ايمان داريد، چرا عمل نمي کنيد؟ يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا…لِمَ…لا تَفْعَلُونَ
3-کي از روش هاي تربيت، توبيخ بجا و به موقع است. «لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ»[3]
پي نوشت ها [1] صف2
[2] مکارم شيرازى، ناصر، برگزيده تفسير نمونه ج 5ص 170
[3] قرائتى، محسن، تفسير نور ج 9 ص 602