ازشهیدنواب صفوی پرسیدن: چرا آرام نمی نشینی؟ ببین آیت الله بروجردی ساکت است. نواب گفت: آقای بروجردی سرهنگ است،من سربازم.
سربازاگرکوتاهی کند،سرهنگ مجبورمی شودبیاید وسط!!
پ.ن:هربارکه آیت الله خامنه ای می آ ید وسط یعنی ماسربازها کم گذاشته ایم.
|
موضوع: "عمومی"
ازشهیدنواب صفوی پرسیدن: چرا آرام نمی نشینی؟ ببین آیت الله بروجردی ساکت است. نواب گفت: آقای بروجردی سرهنگ است،من سربازم. سربازاگرکوتاهی کند،سرهنگ مجبورمی شودبیاید وسط!! پ.ن:هربارکه آیت الله خامنه ای می آ ید وسط یعنی ماسربازها کم گذاشته ایم. ? در سال 1362 قرار شد برای ما، در مدرسه جشن تکلیف بگیرند. مدیر خوب مدرسه ما که خودش علاقه زیادی به بچهها داشت و تنها معلمي بود كه سر وقت در مدرسه با بچهها نماز مي خواند، به کلاس ما آمد و گفت: «بچهها برای دوشنبهي هفتهي آینده جشن تکلیف داریم؛ وسائل جشن تكليف خودتان را آماده کنید و به همراه مادران خود به مدرسه بیاورید.» ? من همان جا غصهدار شدم چون در خانه ما به اين چيزها بها داده نميشد و خبري از نماز نبود. ? روزهای بعد، بچهها یکییکی وسایل خودشان را شاد و خرم با مادرانشان به مدرسه ميآوردند. مدیر مدرسه مرا خواست و گفت: «چرا وسایل خود را نیاورده ای؟» من گریهکنان از دفتر بیرون آمدم. ? فردا مدیر مرا به دفتر برد و گفت: «دخترم! این چادر نماز و سجاده و عطر را مادرت برای تو آورده.» ولی من میدانستم در خانه ما از این کارها خبری نیست. ? بالأخره روز جشن تکلیف فرا رسید و حاج آقای بسیار خوشکلامی برای ما سخنرانی کرد و گفت: «بچهها به خانه که رفتید در اولین نمازتان در خانه، از خداي خود هر چه بخواهید خداي مهربان به شما میدهد. آن روز خیلی به ما خوش گذشت. ?به خانه آمدم شب هنگام نماز مغرب، سجادهام را پهن کردم تا نماز بخوانم، مادرم نگاهي به سجاده كرد و با حالتي خاص اصلاً به من توجهی نکرد. ? من كه تازه به سن تكليف رسيده بودم انتظار داشتم مورد توجه قرار گيرم كه اينگونه نشد. اما وقتی پدرم به خانه آمد و سجاده و چادر نماز من را ديد، عصبانی شد، سجاده مرا به گوشهای انداخت و گفت: برو سر درسات، این کارها یعنی چه؟! ?بغضم ترکید و از چشمانم اشک جاری شد و با ناراحتی و گریه به اتاقم رفتم. آن شب شام هم نخوردم و در همان حال، خوابم برد. ? اذان صبح از حسینیهای که نزدیک خانه ما بود به گوش میرسید، با شنیدن صدای اذان، دوباره گریهام گرفت، ناگهان صدای درب اتاقم مرا متوجه خود كرد. ?پدر و مادرم هر دو مرا صدا میکردند، درب اتاق را باز کردم دیدم هر دو گریه کردهاند، با نگراني پرسيدم: چه شده؟! كه يكدفعه هر دو مرا در آغوش گرفتند و گفتند دیشب ظاهراً هر دو یک خواب مشترک دیدهایم.! ?خواب ديديم ما را به طرف پرتگاه جهنم میبرند، میگفتند شما در دنیا نماز نخواندهاید و هيچ عمل خيري نداريد و مرتب از نخواندن نماز از ما با عصبانيت سؤال ميكردند و ما هم گریه میکردیم، جیغ میزدیم و هر چه تلاش میکردیم فایدهای نداشت، تا به پرتگاه آتش رسیدیم. ?خیلی وحشت كرده بوديم. ناگهان صدایی به گوشمان رسيد كه گفته شد: «دست نگه دارید، دست نگه داريد، دیشب در خانهی اینها سجاده نماز پهن شده، به حرمت سجاده، دست نگه دارید.» ? آن شب پدر و مادرم توبه کردند و به مدت چند سال قضای نمازها و روزههای خود را بجا آوردند و در يك فضای معنوی خاصی فرو رفتند و خداوند هم آنها را مورد عنايت قرار داد. این روند ادامه داشت، تا در سال 74 هر دو به مکه رفتند و بعد از برگشت از حج تمتع، در فاصله چهل روز هر دو از دنیا رفتند و عاقبت به خیر شدند. ? اولین سال که معلم شدم و به كلاس درس رفتم، تلاش كردم تا آن مدیرم که آن سجاده را به من داده بود پیدا کنم. خیلی پرس و جو کردم تا فهمیدم در یک مدرسه، سال آخر خدمت را میگذراند. ?وقتی رفتم و مدرسه را در شهرستان کیار استان چهار محال و بختیاری پیدا کردم، دیدم پارچهای مشکی به دیوار مدرسه نصب شده و درگذشت مدیر خوبم را تسلیت گفتهاند. ? یک هفتهای میشد که به رحمت خدا رفته بود. خدا او را که باعث انقلابی زیبا در زندگی ما شد بیامرزد. ? حال من ماندهام و سجاده آن عزیز که زندگی خانوادگی ما را منقلب کرد. حالا من به تأسي از آن مدير نمونه، مؤمن و متعهد، سالهاست معلم كلاس سوم ابتدايي هستم و در جشن تكليف دانش آموزان، ياد مدير متعهد خود را گرامي ميدارم و هر سال که میگذرد برکت را به واسطهی نماز اول وقت در زندگی خود احساس میکنم. برگرفته ازکتاب پر پرواز ص 122 هفته وحدت چگونه نامگذاری شد؟ شاید جالب باشد كه بدانیم ایدهی نامگذاری هفتهای بهنام «وحدت»،مربوط به دوران پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران نیست.این نامگذاری پیش از انقلاب نیز در سیستان و بلوچستان اجرا شده است؛زمانیكه حضرت آیتالله خامنهای در ایرانشهر روزگار تبعید خود را سپری میكردند روایت این نامگذاری را از سخنان رهبر انقلاب اسلامی بخوانیم: شكلگیری اولین هفته وحدت در دوران تبعید یكى از ابزارهاى هميشه مورد استفادهى دشمنان ملتهاى مسلمان براى اختلاف، مسئلهى اختلافات مذهبى، شيعه و سنى و از اين قبيل بوده. دعوا درست كنند، اختلاف ايجاد كنند، برادران را به جان هم بيندازند، اختلافات را بزرگ كنند، برجسته كنند، موارد اشتراك و اتحاد را ضعيف كنند، كمرنگ كنند، يك چيز كوچك را بزرگ كنند، برجسته كنند؛ اين همه نقاط اشتراك را كه بين برادران سنى و شيعه هست، كوچك كنند، ضعيف كنند؛ اين كارى است كه دائم انجام گرفته است، الان هم دارد انجام ميگيرد. جمهورى اسلامى از اولين روز در مقابل اين توطئه ايستاده است؛ علت هم اين است كه ما ملاحظهى كسى را نميكنيم؛ اين عقيدهى ماست. قبل از اينكه نظام اسلامى تشكيل بشود، برادران ما، بزرگان نهضت، بزرگان مبارزهى انقلابى در آن روز - كه هنوز خبرى از حكومت اسلامى و جمهورى اسلامى نبود - در جهت وحدت شيعه و سنى تلاش ميكردند. من خودم در بلوچستان تبعيد بودم. از آن زمان تا حالا با علماى سنى حنفى شهرهاى بلوچستان - ايرانشهر و چابهار و سراوان و زاهدان - با آنهائى كه بحمدالله زنده هستند، رفيقيم، نزديكيم، صميمى هستيم. من آنجا تبعيدى بودم، دستگاهها نميخواستند بگذارند تلاشى از سوى ما انجام بگيرد؛ اما در عين حال ما گفتيم بيائيد كارى كنيم كه يك نشانهاى از اتحاد شيعه و سنى را در اين شهر نشان بدهيم؛ كه اين مسئلهى هفتهى وحدت - ولادت نبى اكرم در دوازدهم ربيعالاول به روايت اهل سنت، و در هفدهم ربيعالاول به روايت شيعه - آن روز به ذهن ما رسيد و در ايرانشهر آن را عمل كرديم؛ يعنى از دوازدهم تا هفدهم جشن گرفتيم. اين يك فكر عميقى بوده است، مال امروز و ديروز نيست. ۱۳۹۰/۰۷/۲۵ فكر وحدت اسلامی یك فكر زودگذار نیست فكر وحدت اسلامى يك فكر زودگذرِ تازهپا نيست، بلكه از اعماق دل ما مىجوشد. سنّى براى خود سنّى است، شيعه هم براى خود شيعه است، هركدام عقايد و مناسكى دارند و هيچ كدام ديگرى را مجبور نمىكند كه مثل من وضو بگير يا اعمال ديگر را مثل من انجام بده. حقيقت اين است كه هر دو به خداى واحد، قبلهى واحد، پيامبر واحد، اهداف و ارزشهاى واحد و به اسلام واحد معتقدند. چرا اينها را فراموش كنيم؟! من در همان روزهايى كه تبعيد بودم - آقاى مولوى قمرالدّينى اينجاست - پيغام دادم، خودم به مسجد ايشان رفتم و گفتم بياييد اين يك هفته ميان هفده ربيع - كه ما شيعهها هفده ربيع را روز ولادت پيغمبر مىدانيم و جشن مىگيريم - و دوازده ربيع را - كه شما سنّيها روز ولادت پيامبر مىدانيد - جشن بگيريم. ما بگيريم، شما هم بگيريد. ايشان هم قبول كرد. اتّفاقاً در همان روزهاى اوّل و دوم در ايرانشهر سيل آمد و بساط همه چيز را به هم زد و ما در كار امداد مردم افتاديم و نتوانستيم كارى انجام دهيم. به اين چيزها توجّه داشته باشيد. خوب؛ طبيعى است كه هر كسى براى عقايد خود احترام و ارزش قائل است. اما اگر زيد به عقيدهى خود احترام مىگذارد، مگر مستلزم اين است كه به عقيدهى عمرو اهانت كند؟! يا اگر عمرو به عقيدهى خود احترام مىگذارد، مگر مستلزم اين است كه به زيد اهانت كند؟! چرا؟! دشمن همين را مىخواهد و اين آتش عجيبى است اگر مشتعل شود. الان شما ببينيد در همين همسايگى اين مرز ما، دستهايى اختلاف و تفرقه بين شيعه و سنّى را تحريك مىكنند. صفحات: 1· 2
ارتباط باخدا: ، پارسايي و بندگي در حالات معنوي امام رضا(ع) چنين بيان شده است که ايشان کم خواب بودند و بسيار روزه مي گرفتند و روزه داشتن سه روز در هر ماه را هرگز ترک نمي کردند و مي فرمودند: «هرکسي سه روز از هر ماه را روزه بگيرد، مثل اين است که همه عمرش را روزه گرفته باشد.» آن حضرت وقتي پيراهن خود را به دعبل هديه دادند، فرمودند: احتفظ بهذا القميص فقد صليتُ فيه الف ليلة کل ليلة الف رکعة و ختمت فيه القرآن الف ختمة؛ (دعبل! اين پيراهن را قدر بدان و خوب محافظت کن! که من در آن هزار شب و هر شبي هزار رکعت نماز خوانده ام و در آن هزار ختم قرآن به جاي آورده ام.) رجاء بن ابوضحاک که مامون وي را براي آوردن امام رضا(ع) ماموريت داده بود، در بخشي از گزارش خود به مامون مي گويد: «من پيوسته از مدينه تا مرو با ايشان بودم. به خدا قسم، کسي را با تقواتر از او در برابر خدا نديدم و کسي را نديدم که بيشتر از او در تمام اوقاتش ذکر خدا گويد و نديدم کسي را که خداترس تر و پارساتر از او باشد.» امام (ع) نام و ياد خدا را در همه حال جاري مي ساختند و اين فرهنگ را به ياران خود منتقل مي کردند. هرگاه مي خواستند يادداشتي براي نيازمندي هايشان بنويسند،چنين مي نوشتند: «بسم ا… الرحمن الرحيم. ان شاء ا… به ياد خواهم آورد.» و سپس هرچه مي خواستند يادداشت مي کردند آداب نماز امام رضا(ع) نماز را وسيله نزديکي هر انسان پارسا به خداوند مي شمردند و مي فرمودند: «الصّلاة قربان کل تقيّ.» امام رضا(ع) درباره آداب نماز نيز چنين مي فرمودند: «اگر براي نماز ايستادي، تلاش کن با حالت کسالت و خواب آلودگي و سستي و تنبلي نباشد. بلکه با آرامش و وقار نماز را به جاي آور و بر تو باد که درنماز خاشع و خاضع باشي و براي خدا تواضع کني و خشوع و خوف را بر خود هموار سازي. در آن حال که بين بيم و اميد ايستاده اي و پيوسته با طمأنينه و نگران هستي، همانند بنده گريخته و گنهکار که در محضر مولايش ايستاده، در پيشگاه خداي عالميان بايست. پاهاي خود را کنار هم بگذار و قامت را راست نگه دار و به راست و چپ توجه نکن! و چنان باش که گويي خدا را مي بيني که اگر تو او را نمي بيني، او تو را مي بيند.» ارتباط باخود: ساده زيستي سادگي و بي تکلفي در زندگي امام (ع) جاري بود. آن حضرت کم خوراک بودند و غذاي سبک مي خوردند. در خانه جامه اي ساده و غالبا پيراهني از پارچه هاي خشن بر تن مي کردند و فقط در مجالس عمومي و در ميان مردم جبه اي لطيف بر رويش مي پوشيدند. معمربن خلاد گويد: از حضرت رضا (ع) شنيدم که مي فرمودند: «به خداوند سوگند، اگر خلافت امت در دستم قرار گيرد، طعام هاي ناگوار و لباس هاي درشت خواهم خورد و خواهم پوشيد و خود را بعد از راحتي، به سختي و زحمت خواهم افکند.» حضرت رسول (ص) در وصيت هاي خود به ابوذر فرمودند: «اي ابوذر، من لباس هاي درشت و خشن مي پوشم و روي زمين مي نشينم و انگشت هاي خود را پاک مي کنم و بر الاغ بدون زين سوار مي شوم و ديگري را هم دنبال خود سوار مي کنم. هرکس از روش من دوري گزيند، از من نيست. اي ابوذر، اکنون لباس هاي خشن در برکن تا تکبر و نخوت بر تو مسلط نشود.»
تهذیب نفس شرط درک خدمت امام زمان (عج) آیت الله بهجت: در تهران استاد روحانیی بود که لُمْعَتَیْن را تدریس می کرد، مطّلع شد که گاهی یکی از طلاّب و شاگردانش که از لحاظ درس خیلی عالی نبود، کارهایی نسبتاً خارق العاده دیده و شنیده می شود. روزی چاقوی استاد (در زمان گذشته وسیله نوشتن قلم نی بود، و نویسندگان چاقوی کوچک ظریفی برای درست کردن قلم به همراه داشتند) که خیلی به آن علاقه داشت، گم می شود و وی هر چه می گردد آن را پیدا نمی کند و به تصور آنکه بچّه هایش برداشته و از بین برده اند نسبت به بچه ها و خانواده عصبانی می شود، مدتی بدین منوال می گذرد و چاقو پیدا نمی شود. و عصبانیت آقا نیز تمام نمی شود. روزی آن شاگرد بعد از درس ابتداءً به استاد می گوید: «آقا، چاقویتان را در جیب جلیقه کهنه خود گذاشته اید و فراموش کرده اید، بچه ها چه گناهی دارند.» آقا یادش می آید و تعجّب می کند که آن طلبه چگونه از آن اطلاع داشته است. از اینجا دیگر یقین می کند که او با (اولیای خدا) سر و کار دارد، روزی به او می گوید: بعد از درس با شما کاری دارم. چون خلوت می شود می گوید: آقای عزیز، مسلّم است که شما با جایی ارتباط دارید، به من بگویید خدمت آقا امام زمان (عج) مشرف می شوید؟ استاد اصرار می کند و شاگرد ناچار می شود جریان تشرّف خود خدمت آقا را به او بگوید. استاد می گوید: عزیزم، این بار وقتی مشرّف شدید، سلام بنده را برسانید و بگویید: اگر صلاح می دانند چند دقیقه ای اجازه تشرّف به حقیر بدهند. مدتی می گذرد و آقای طلبه چیزی نمی گوید و آقای استاد هم از ترس اینکه نکند جواب، منفی باشد جرأت نمی کند از او سؤال کند ولی به جهت طولانی شدن مدّت، صبر آقا تمام می شود و روزی به وی می گوید: آقای عزیز، از عرض پیام من خبری نشد؟ می بیند که وی (به اصطلاح) این پا و آن پا می کند. آقا می گوید: عزیزم، خجالت نکش آنچه فرموده اند به حقیر بگویید چون شما قاصد پیام بودی (وَ ما عَلَی الرَّسُولِ إِلا الْبَلاغُ الْمُبینُ) آن طلبه با نهایت ناراحتی می گوید: آقا فرمود: لازم نیست ما چند دقیقه به شما وقتِ ملاقات بدهیم، شما تهذیب نفس کنید من خودم نزد شما می آیم در سفری که در سال 1997 به ایران آمدم، با امام خامنهای دیدار کرده و گفتوگو کردیم. احساس کردم که بواقع، انسانی بزرگ است، چه، از ویژگیهای انسان بزرگ تواضع است. ایشان به همان اندازه که بزرگ بود، متواضع هم بود. وی افزود: در آن دیدار در مورد امام علی(ع) و انگیزههایی صحبت کردیم که موجب شده بود در مورد امام علی(ع) کتاب بنویسم. ایشان کتابم را خوانده و بسیار پسندیده بود و من نیز به این خاطر از ایشان تشکر و به ایشان عرض کردم که بحق، نام شما باید امام باشد و ما از شاگردان شما هستیم. جرج جرداق درباره برداشت خود از شخصیت رهبر انقلاب گفت: ایشان یک انسان متفکر، فرهیخته، دانا، بزرگوار، وارسته و متواضع بود، همان گونه که شایسته یک رهبر است. در مورد ایشان باید بگویم که او پیرو امام خمینی(ره) است و امام خمینی(ره) هم پیرو امام علی(ع) بود. آیتالله خامنهای، مردی بزرگ است و اگر اینگونه نبود، به این مرتبه نمیرسید. من میدانم هر کس بخواهد شخصیت ایشان را تعریف کند، او را شخصیتی در منتهای انسانیت و بر قله اخلاق و عدالت معرفی خواهد کرد. ایشان انسانی بزرگ است و ایران به خاطر وجود چنین شخصی باارزش است. من از همین جا آرزو میکنم که ایران در این زمان همانگونه که شایسته چنین مردی است، همراه با عدالت و اخلاق و همه خوبیها باشد. به صورت کلی میتوانم بگویم که امام خمینی(ره) و امام خامنهای بر راه و روش امام علی(ع) حرکت کردهاند. منبع:سایت تابناک
آیت الله جوادی آملی با اشاره به ابعاد ننگین جریان کاپیتولاسیون بیان داشت: جریان کاپیتولاسیون را کدام انسان منصفی است که بداند و به خاطر ننگ آن اشک نریزد؟! بردگی مگر چیست؟ کنترل قضایی کردن یعنی چه؟ قضات ما را مهجور و محروم کردن یعنی چه؟ دست دشمنان را برای تعدی باز کردن یعنی چه؟ یک روز این حق محرومیت و ممنوعیت دخالت قضایی که همان کاپیتولاسیون بود را در جریان عهد ننگین ترکمنچای به روسها دادند و یک روز هم آن را به آمریکاییها دادند، این کشور را در حقیقت برای خود به صورت یک مرتع در آورده بودند! او ادامه داد: اگر امام(ره) و روحانیت و حوزههای علمی این بینش را نمیداشتند و این درد را درک نمیکردند و خود بیدار نمیشدند و جامعه را بیدار نمیکردند، آنچه در گذشته بر سر این کشور آمده بود تکرار می شد. این مرجع تقلید همچنین وظیفه ملت و مسئولان در قبال دستاوردهای انقلاب را یادآور شد و گفت: مردم با خون و قیامشان این کاپیتولاسیون را که امضا شده بود و دهها کار خلاف امضا شده ی دیگر را از بین بردند، حالا همین مردم چطور به دیگران اجازه خواهند داد چیزی از دولت و ملت بخواهند؟! تمام تلاش و کوشش این است که دولت و ملت عزیزانه برخورد کنند اکنون نیز آزمایش میکنند، اگر ـ خدای ناکرده ـ کشورهای غربی چیزی بر خلاف گفتند و نخواستند عمل بکنند، هرگز دولت، ملت، نظام و مسئولان بلندپایه حاضر نیستند که از مسیر امام(ره) و رهبری فاصله بگیرند تمام تلاش و کوشش این است. مبادا ـ خدای ناکرده ـ حرفی زده شود یا کاری شود که علیه نظام باشد و بیگانه سوء استفاده کند! دولت و ملت همه باید در این صدد باشند! او تاکید کرد: اگر روزی ـ خدای ناکرده ـ دولت و نظام ما تشخیص داد که آنها خدعه، نیرنگ و یا فریبی در کارشان بود که آمدند حرفی بزنند و سوء استفاده کنند (اگر ـ خدای ناکرده ـ دولت چنین چیزی تشخیص داد) این سیل عظیم مردمی پشتوانه دولت است و همچنان در راه حفظ انقلاب اسلامی تا ظهور ولیّعصر(عجّل الله تعالی فرجه) تلاش و کوشش میکند. برگرفته ازسایت betanews.ir شهيد حميدزاده يکي از عاشقان وليعصر(عج) بود که بارها از طرف آن حضرت عنايتهايي شامل حالش شد، شبهاي جمعه براي خواندن نماز امام زمان(عج) و شرکت در مراسم دعاي کميل يکساعت و نيم با پاي پياده به جمکران ميرفت. درود بر حاملان امانت وحي و رسالت، شهيداني که ارکان عظمت و افتخار انقلاب اسلامي را بر دوش تعهد سرخ و خونين خويش حمل کردهاند. وظيفه اصلي طلاب مرزباني از عقيدهها است که در مکتب اهل بيت عليهمالسلام دفاع از اسلام را سرلوحه اقدام خود دانستند و به دفاع از مرزهاي کشور اسلامي پرداختند. انقلاب اسلامي و آزادي کشور از دست زورگويان به پشتوانه انقلاب مردمي شکل گرفت که هر چقدر زمان بگذرد بر ارزش آن افزودهتر ميشود. امنيت و اقتدار کشور مديون ايثار و جانفشانيهاي افرادي است که ارزشهاي اسلامي را در جامعه زنده نگه داشته و ذرهاي در دفاع از ميهن اسلامي در مقابل دشمن، ترديد نداشتند. شهداي روحاني مازندران در کنار امر مهم تبليغ، لباس رزم بر تن کرده و سينه خود را آماج تير و ترکشهاي دشمن قرار دادند، حضور روحانيون قهرمان در ميدانها و معرکههاي پرخطر نبرد، آنچنان شوري در ميان رزمندگان ميآفريد که قلم از توان تأثيرگذاري آن عاجز است. روحاني شهيد سيد احمد حميدزاده فرزند سيد ذبيحالله ارديبهشت ماه سال 1342 در روستاي ديوکلاي بابل بهدنيا آمد، پس از پشت سر گذاشتن دوران ابتدايي و دبيرستان براي تحصيل دروس حوزوي به حوزه علميه رستمکلا رفت. در مدت کوتاهي که در آن حوزه بود، حضرت آيتالله ايازي در مورد او گفته است «آقا سيد احمد از چهرهاش پيداست که انشاءالله از سربازان واقعي امام زمان (عج) خواهند شد»، سپس براي ادامه تحصيل به حوزه صدر بابل رفت، با شروع انقلاب اسلامي همگام با امت حزبالله در راهپيماييها حضور فعال داشت. در پخش اعلاميه و عکس امام خميني(ره) و نوشتن شعار روي ديوارها همراه با دوستانش بسيار فعال بود، پس از پيروزي انقلاب به قم رفت و در حوزه علميه آيتالله گلپايگاني مشغول تحصيل شد. او يکي از عاشقان ولي عصر (عج) بود که بارها از طرف آن حضرت عنايتهايي شامل حالش شد، گاهي تا نيمه شب مشغول درس و بحث خود بود، شبهاي جمعه که شب تعطيلي درسش بود براي خواندن نماز امام زمان (عج) و شرکت در مراسم دعاي کميل پياده به جمکران ميرفت که يکساعت و نيم طول ميکشيد، در درسش هم خيلي موفق بود، مسؤول حوزهها کتابي را بهعنوان جايزه برايش گرفته بود تا وقتي از جبهه برگشت به او بدهد. * گزيدهاي از دست نوشته شهيد يک روز قبل از شهادتش آري، امروز شب عاشورا است و ديشب تاسوعا بود، برادران فرياد ميزدند که شب عاشورا است امشب، فردا روز عاشوراست و دهها نفر از برادران به خاک و خون ميغلتند، آري شب عاشورا چه شب خوبي است.
جرج جرداق، نويسنده و اديب معروف مسيحي ميگويد: «نهجالبلاغه» بياني رساتر از هر بياني است که تا انسان و انديشه انساني وجود دارد، با ذوق هنري و ادبي انسان، پيوند ناگسستني خواهد داشت. او در کتاب بسيار ارزشمند «امام علي (ع)، صداي عدالت انساني» پس از آنکه قهرمانيهاي امام را با قلم تواناي خويش توصيف و شمّهاي از فضايل او را بازگو ميکند، در خطاب به روزگار ميگويد: «آه! اي دنيا! چه ميشد اگر قواي خود را جمع ميکردي و توانت را براي بار ديگر در يک جا متمرکز ميکردي و در هر عصر و زمان يک نفر مانند علي (ع) را که در عقل، خرد، منطق، بيان، حماسه و شجاعت با او همپايه بود، براي بشريت به ارمغان ميآوردي!» ميخائيل نعيمه، نويسندۀ مسيحي ميگويد: البته قهرمانيهاي علي (ع) فقط منحصر به ميدان کارزار نيست، بلکه او در روشنانديشي، پاکي وجدان، شيوايي بيان، عمق و کمال انسانيت، شور و حرارت ايمان، بلندي همت و فکر، ياوري و هواداري از رنجديدهها و ستمکشيدهها در قبال جفاکاران و ستمپيشگان، فروتني در مقابل حق هر کجا که تجلي کند نيز قهرمان بوده و به هر اندازه که از زمان آن بگذرد، هميشه پناهگاه پرمايهاي است که امروز و هر روز ديگري که شوق ما براي پيريزي اجتماع و زندگي سعادتمندانه زياد ميشود، بسوي آن رو ميکنيم. در واقع بر مورخ و نويسندهاي به هر اندازه که با هوش و با شخصيت و نکتهسنج و نابغه هم باشد، امکان ندارد که حتي در هزار صفحه بتواند تصوير کاملي از علي (ع) نشان دهد و براي شما مجسم سازد و بتواند رويدادهاي مهمي را که در دوران آن به وقوع پيوسته، به نحو شايستهاي روشن سازد، پس آنچه را که علي (ع) دربارۀ آن فکر و دقت کرده و آنچه که اين شخصيت بزرگ عربي بين خود و خداي خود گفته و عمل کرده، از اموري است که هرگز هيچ گوشي آن را نشنيده و هيچ چشمي آن را نديده، البته آن خيلي بيشتر از آن است که با دستش نمودار و يا با قلم و زبانش آشکار کرده است. ازامام جعفر صادق(ع) در تفسیر فرات کوفی، چنین نقل شده است: إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَهِ اَلْقَدْرِ.اَللَیْلَهُ: فاطمه والقدر: اَللَّهُ. فمن عرف فاطمه حق معرفتها، فقد ادرک لیله القدر، و انّما سُمّیت فاطمه لانّ الخلق فطموا عن معرفتها … و قوله: وَ ما أَدْراکَ ما لَیْلَهُ اَلْقَدْرِ لَیْلَهُ اَلْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ، یعنى: خیر من الف مؤمن و هى ام المؤمنین.تَنَزَّلُ اَلْمَلائِکَهُ وَ اَلرُّوحُ فِیها و الملائکه المؤمنون الذین یملکون علم آل محمد(ص) و الروح القدس هى فاطمه. بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ سَلامٌ هِیَ حَتَّى مَطْلَعِ اَلْفَجْرِ. یعنى حتى یخرج القائم.(تفسیرفرات کوفی ص581و582) اللیله، حضرت فاطمه، است. القدر ،«اللَّه» است. پس هر کس که فاطمه و مقام ایشان، را به حقیقت بشناسد، حتماً شب قدر را درک کرده است. و علت نامگذارى آن حضرت به فاطمه، به خاطر این است که مردم از شناختنش، ناتوان هستند. اما معناى «لیله القدر، بهتر از هزار ماه است»؛ یعنى، بهتر از هزار مؤمن است و آن نیز امالمؤمنین حضرت زهرا (س) مىیباشد. مراد از ملائکه، مؤمنان عالِم به علوم آل محمد و مراد از روح یا روحالقدس همانا، فاطمه است و مراد طلوع فجر، ظهور حضرت مهدی و قائم، است . بااستناد به حدیث امام صادق که در تفسیر سوره ی قدر، فاطمه زهرا عليها السلام را شب قدر، نامیده است، در شرح و تبیین آن و در خصوص مقایسه تطبیقی آیات سوره ی مبارکه قدر با حضرت فاطمه ی زهرا به نکاتی می توان اشاره کرد: 1-”اناانزلناه فی لیله القدر“: همچنان که شب قدر، ظرف زمانی نزول قرآن کریم است، حضرت فاطمه، ام الائمه و ام المومنین نیز ظرف امامان معصوم عليهم السلام است، زهراى مرضیه، علت وجود ائمه یازدهگانه، اوصیاى رسول خدا میباشد و ذریه پیامبر تا قیامت از نسل حضرت فاطمه، هستند. بنابراین، همچنان که شب قدر، ظرف نزول “قرآن صامت” می باشد ، وجود حضرت زهرا(س) نیز ظرف نزول یازده “قرآن ناطق"و امامان معصوم، می باشد. 2- “وماادراک مالیله القدر“: مجهولیت شب قدر بی شباهت به غربت و مظلومیت زهرای مرضیه نیست. علاوه بر ابعاد وجودی و درجات تقرب و سلوک الی الله، تاریخ دقیق ولادت، شهادت، طول عمر و بالاخص مزار ایشان برای ما مجهول میباشد. همان گونه كه عظمت شب قدر براي انسان ها پنهان است، قدر و منزلت فاطمه (س) نيز براي مردم ناشناخته مانده است. 3- “لیله القدرخیر من الف شهر“: خیر کثیر کوثر که ادامه ی نسل نبوت تا قیام قیامت از دامان مطهر اوست، با خیر و بركت شب قدر که به تنهائی از هزار ماه برتر است، مقایسه شده است. |