امام کاظم(ع)ودرسی عاقلانه به شاگردی عاقل
امام کاظم عليه السلام و درس عاقلانه به شاگردي عاقل
يکي از جوانب شخصيتي امام موسي کاظم عليه السلام که تا حدودي مورد غفلت قرار گرفته است، شاگردپروري و تربيت دانشمندان اسلامي توسط ايشان است يکي از قوي ترين و برجسته ترين شاگردان تربيت يافته در مکتب اهل بيت عليهم السلام در عرصه کلام و عقايد استدلالي، «هشام بن حکم» بود. وي در بين دانشمندان فرَق مختلف اسلام در زمان خود، مشهور به فضل و دانش و تخصص در علوم عقلي و نقلي و مهارت و زبردستي در مناظره و مجادله بود و همگان او را به استادي در بحث و مناظره قبول داشته و از مناظره ي با وي بيمناک بودند. ابوالهزيل يکي از علماي متبحر و پرآوازه معتزلي که در فن مجادلات کلامي، کمتر کسي ياراي برابري با وي را داشت، از هيچ کس جز هشام بن حکم، در بحث و جدال و مناظره بيم نداشت. افسر ارشد سپاه علمي شيعه هشام بن حکم يکي از افسران ارشد علمي حضرت امام صادق عليه السلام و فرزند بزرگوارشان امام موسي کاظم عليه السلام بود. مرحوم طبرسي در کتاب “اعلام الوري” در روايتي مفصل از مناظره اصحاب امام صادق عليه السلام با يک مرد شامي چنين نقل مي کند: «روزي در مکه هشام بن حکم خدمت امام صادق عليه السلام شرفياب شد در حالي که فضلا و دانشمندان بنام شيعه از قبيل حمران اعين شيباني 2 و محمد بن نعمان 3 و هشام بن سالم 4 و قيس ماصر 5 در مجلس شرف حضور داشتند. با اينکه همگان از نظر سن از او بزرگتر بودند حضرت او را مقدم بر همه فرموده و در صدر مجلس و بالاتر از همه نشانيد. اين تفضيل بر آنان گران آمد. وقتي امام از چهره هاي حاضرين ملتفت اين مطلب شد، فرمود «هذا ناصرنا بقلبه و لسانه و يده» اين جوان با دل و زبان و دست يعني با تمام قوا ما را ياري مي کند. 6 اگر در دست تو يک گردو باشد و هر کس به تو برسد بگويد: به به! چه گوهر گران بهايي! وقتي که مي بيني گوهر نيست، کلام آنها هيچ نفعي به حال تو ندارد و گردو را براي تو گوهر و لؤلؤ نمي کند. اگر هم در دست تو گوهري باشد و همه مردم به اين گوهر گفتند گردو، تو تابع تشخيص و عقل و فکر خودت باش. تا زماني که مي داني آنچه در دست توست، گوهري گرانبهاست، حرف مردم ضرري به تو نخواهد رساند و گوهر تو را تبديل به گردو نمي کند.” نماينده امام معصوم پس از شهادت امام صادق عليه السلام، هشام نزد امام موسي کاظم عليهماالسلام رفت و تحت تربيت و ارشادات ايشان قرار گرفت. وي علاوه بر برخورداري از جايگاه ممتاز علمي در بين اصحاب امام کاظم عليه السلام، از کارگزاران مورد اعتماد و خصوصي ايشان نيز به شمار مي رفت. حسن بن علي بن يقطين، فرزند شاگرد ممتاز و کارگزار امين امام عليه السلام که به دستور ايشان در دستگاه هارون الرشيد، متصدي منصب وزارت بود چنين نقل مي کند: “هر گاه موسي بن جعفر عليهماالسلام چيزي براي رفع نيازمندي هاي شخصي يا امور ديگري که مرتبط با خود حضرت بود، لازم داشت به پدرم (يعني علي بن يقطين) نامه مي نوشت که فلان چيز را خريداري يا تهيه کن و بايد متصدي اين امر هم «هشام بن الحکم» باشد. “7 درس عاقلانه به شاگرد عاقل در فصل اول کتاب شريف کافي با عنوان “کتاب العقل و الجهل” حديث طولاني و مفصلي از امام کاظم عليه السلام در مورد مساله عقل نقل شده است و مخاطب حضرت در اين روايت، هشام بن حکم است که متخصص علوم عقلي و استدلالي است. در اين مجال کوتاه به توضيح و شرح بخش کوتاهي از اين روايت ژرف و قابل تامل بسنده خواهيم نمود. 8 امام موسي کاظم عليهماالسلام خطاب به هشام مي فرمايد: “اي هشام، خدا اهل فهم و عقل را در قرآن بشارت داد و فرمود: «فَبَشِّرْ عِبادِ، الَّذينَ يَسْتَمِعونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعونَ احْسَنَهُ ؛ 9پس بشارت ده به آن بندگان من که به سخن گوش فرا مي دهند و بهترين آن را پيروي مي کنند.»” در اين آيه شريفه به يکي از کارکردهاي مهم عقل يعني تجزيه و تحليل و غربال کردن، اشاره شده است. و اتفاقا وجه تمايز انسان و حيوان هم همين مساله است. بوعلي سينا جمله معروفي دارد: “هر کس که عادت کرده حرف را بدون دليل قبول کند، او از لباس آدمى بيرون رفته"؛ يعنى آدم حرف را بدون دليل نمى پذيرد. ولي به عقل تنها هم نبايد اکتفا کرد، عقل را بايد با علم توأم کرد. اميرالمومنين عليه السلام در روايتي مي فرمايد: «العلم مصباح العقل ،10 علم و دانش چراغ روشني بخش عقل است.» عقل بدون علم جلوي پاي خود را نمي بيند و نمي تواند پيش برود همچنانکه چشم انسان در تاريکي قدرت ديدن اشياء پيراموني اش را ندارد. به تعبير ديگر، علم مواد خام اوليه اي است که بوسيله دستگاه فطري و خدادادي عقل، تجزيه و تحليل مي شود و اين دستگاه بدون دريافت مواد اوليه معطل و بي مصرف باقي مي ماند. به همين جهت امام کاظم عليه السلام در ادامه مي فرمايد: “يا هِشامُ! ثُمَّ بَينَ انَّ الْعَقْلَ مَعَ الْعِلْمِ.” عقل بايد با علم توأم باشد، و لذا خداوند در قرآن فرمود: «تِلْک الْامْثالُ نَضْرِبُها لِلنّاسِ وَ ما يعْقِلُها الَّا الْعالِمونَ، ما اين مَثَلهاي تاريخي را ذکر مي کنيم، اما درک نمي کنند اينها را مگر عالمان.» يعني اول بايد انسان عالم باشد، مواد خام را فراهم کند و بعد عقل تجزيه و تحليل نمايد. سپس حضرت مسئله تقليد را مطرح مي کند. مثل معروفي است که مي گويند: “خواهي نشوي رسوا همرنگ جماعت شو". در انسان تمايل به اينکه همرنگ جمع شود زياد است. اين تمايل دروني، زماني خطرناک مي شود که ملاک حق و باطل و تشخيص سره از ناسره قرار بگيرد و منجر به تعطيلي قوه عاقله ٓيعني همان وجه تمايز بين انسان و حيوان ٓ بشود. در انسان تمايل به اينکه همرنگ جمع شود زياد است. اين تمايل دروني، زماني خطرناک مي شود که ملاک حق و باطل و تشخيص سره از ناسره قرار بگيرد و منجر به تعطيلي قوه عاقله ٓيعني همان وجه تمايز بين انسان و حيوان ٓ بشود. عقل، گردو، گوهر امام موسي کاظم عليه السلام خطاب به هشام مي فرمايد: “قرآن کثرت را مذمت کرده است آنجا که مي فرمايد: «وَ انْ تُطِعْ اکثَرَ مَنْ فِي الْارْضِ يضِلّوک عَنْ سَبيلِ اللَّهِ انْ يتَّبِعونَ الَّا الظَّنَّ وَ انْ هُمْ الّا يخْرُصونَ» اگر اکثر مردم را پيروي کني تو را گمراه مي کنند؛ چون اکثر مردم تابع عقل نيستند، تابع گمان و تخمين اند، همينکه چيزي در خيالشان پيدا مي شود دنبالش مي روند. در کلام نوراني اميرالمومنين عليه السلام آمده است که «لا تستوحشوا في طريق الهدي لِقِلَّة اهله؛ 11 اگر در اقلّيّتيد و همه يا اکثريت مردم دنيا با شما بدند و راهتان را قبول ندارند، وحشت نکنيد و از راه برنگرديد.» وقتي راه درست را تشخيص داديد، با همه ي وجود آن را بپيماييد. امام کاظم عليه السلام در دنباله مي فرمايد: “اي هشام! به حرف و تشخيص مردم اعتنا نکن؛ بايد تشخيص، تشخيص خودت باشد. اي هشام! اگر در دست تو يک گردو باشد و هر کس به تو برسد بگويد: به به! چه گوهر گران بهايي! وقتي که مي بيني گوهر نيست، کلام آنها هيچ نفعي به حال تو ندارد و گردو را براي تو گوهر و لؤلؤ نمي کند. اگر هم در دست تو گوهري باشد و همه مردم به اين گوهر گفتند گردو، تو تابع تشخيص و عقل و فکر خودت باش. تا زماني که مي داني آنچه در دست توست، گوهري گرانبهاست، حرف مردم ضرري به تو نخواهد رساند و گوهر تو را تبديل به گردو نمي کند.” بهشت در ازاي گوهري گرانبها يکي از تطبيقات اين فراز از کلام امام موسي کاظم عليهماالسلام، شناخت گوهر گرانبهاي وجودي خود است. کسي که اين گوهر با ارزش را شناخت حاضر نيست آن را در برابر هر چيزي معامله کند. در فرازي از همين روايت، امام کاظم عليه السلام از جد بزرگوارشان امام سجاد عليه السلام چنين نقل مي فرمايد: «أ و لا حرّ يدع هذه اللّماظة لأهلها؟» آيا آزاده اي نيست که اين متاع پست دنيا را، اين لماظه يعني آب بيني يا دهان حيوان پستي را جلوي اهلش بيندازد؟ «فليس لأنفسکم ثمن الّا الجنّة فلا تبيعوها بغيرها»؛ قيمت شما فقط بهشت است. يعني بحث معامله و بده بستان است. اگر کسي مي خواهد آن لماظه را ببرد بايد نفس و هويت و شخصيت خود را بدهد. ولي شما بدانيد که ارزش و قيمت شما بهشت است. بفهميد که چه لؤلؤ و گوهر گرانبهايي را در اختيار داريد. مراقب باشيد آن را به ثمن بخس نفروشيد.