عکس طبیعت
هفته وحدت چگونه نامگذاری شد؟
هفته وحدت چگونه نامگذاری شد؟
شاید جالب باشد كه بدانیم ایدهی نامگذاری هفتهای بهنام «وحدت»،مربوط به دوران پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران نیست.این نامگذاری پیش از انقلاب نیز در سیستان و بلوچستان اجرا شده است؛زمانیكه حضرت آیتالله خامنهای در ایرانشهر روزگار تبعید خود را سپری میكردند
روایت این نامگذاری را از سخنان رهبر انقلاب اسلامی بخوانیم: شكلگیری اولین هفته وحدت در دوران تبعید یكى از ابزارهاى هميشه مورد استفادهى دشمنان ملتهاى مسلمان براى اختلاف، مسئلهى اختلافات مذهبى، شيعه و سنى و از اين قبيل بوده. دعوا درست كنند، اختلاف ايجاد كنند، برادران را به جان هم بيندازند، اختلافات را بزرگ كنند، برجسته كنند، موارد اشتراك و اتحاد را ضعيف كنند، كمرنگ كنند، يك چيز كوچك را بزرگ كنند، برجسته كنند؛ اين همه نقاط اشتراك را كه بين برادران سنى و شيعه هست، كوچك كنند، ضعيف كنند؛ اين كارى است كه دائم انجام گرفته است، الان هم دارد انجام ميگيرد.
جمهورى اسلامى از اولين روز در مقابل اين توطئه ايستاده است؛ علت هم اين است كه ما ملاحظهى كسى را نميكنيم؛ اين عقيدهى ماست. قبل از اينكه نظام اسلامى تشكيل بشود، برادران ما، بزرگان نهضت، بزرگان مبارزهى انقلابى در آن روز - كه هنوز خبرى از حكومت اسلامى و جمهورى اسلامى نبود - در جهت وحدت شيعه و سنى تلاش ميكردند. من خودم در بلوچستان تبعيد بودم. از آن زمان تا حالا با علماى سنى حنفى شهرهاى بلوچستان - ايرانشهر و چابهار و سراوان و زاهدان - با آنهائى كه بحمدالله زنده هستند، رفيقيم، نزديكيم، صميمى هستيم.
من آنجا تبعيدى بودم، دستگاهها نميخواستند بگذارند تلاشى از سوى ما انجام بگيرد؛ اما در عين حال ما گفتيم بيائيد كارى كنيم كه يك نشانهاى از اتحاد شيعه و سنى را در اين شهر نشان بدهيم؛ كه اين مسئلهى هفتهى وحدت - ولادت نبى اكرم در دوازدهم ربيعالاول به روايت اهل سنت، و در هفدهم ربيعالاول به روايت شيعه - آن روز به ذهن ما رسيد و در ايرانشهر آن را عمل كرديم؛ يعنى از دوازدهم تا هفدهم جشن گرفتيم. اين يك فكر عميقى بوده است، مال امروز و ديروز نيست. ۱۳۹۰/۰۷/۲۵
فكر وحدت اسلامی یك فكر زودگذار نیست فكر وحدت اسلامى يك فكر زودگذرِ تازهپا نيست، بلكه از اعماق دل ما مىجوشد. سنّى براى خود سنّى است، شيعه هم براى خود شيعه است، هركدام عقايد و مناسكى دارند و هيچ كدام ديگرى را مجبور نمىكند كه مثل من وضو بگير يا اعمال ديگر را مثل من انجام بده. حقيقت اين است كه هر دو به خداى واحد، قبلهى واحد، پيامبر واحد، اهداف و ارزشهاى واحد و به اسلام واحد معتقدند.
چرا اينها را فراموش كنيم؟! من در همان روزهايى كه تبعيد بودم - آقاى مولوى قمرالدّينى اينجاست - پيغام دادم، خودم به مسجد ايشان رفتم و گفتم بياييد اين يك هفته ميان هفده ربيع - كه ما شيعهها هفده ربيع را روز ولادت پيغمبر مىدانيم و جشن مىگيريم - و دوازده ربيع را - كه شما سنّيها روز ولادت پيامبر مىدانيد - جشن بگيريم. ما بگيريم، شما هم بگيريد. ايشان هم قبول كرد. اتّفاقاً در همان روزهاى اوّل و دوم در ايرانشهر سيل آمد و بساط همه چيز را به هم زد و ما در كار امداد مردم افتاديم و نتوانستيم كارى انجام دهيم. به اين چيزها توجّه داشته باشيد. خوب؛ طبيعى است كه هر كسى براى عقايد خود احترام و ارزش قائل است. اما اگر زيد به عقيدهى خود احترام مىگذارد، مگر مستلزم اين است كه به عقيدهى عمرو اهانت كند؟! يا اگر عمرو به عقيدهى خود احترام مىگذارد، مگر مستلزم اين است كه به زيد اهانت كند؟! چرا؟! دشمن همين را مىخواهد و اين آتش عجيبى است اگر مشتعل شود. الان شما ببينيد در همين همسايگى اين مرز ما، دستهايى اختلاف و تفرقه بين شيعه و سنّى را تحريك مىكنند.
صفحات: 1· 2
صلوات خاصه امام رضا ( علیه السلام)
قراراست امشب جوادم بیاید...
لب خشک و داغی که در سینه دارم
سبب شد که گودال یادم بیاید
اباصلت! آبی بزن کوچهها را
قرار است امشب جوادم بیاید
قرار است امشب شود طوس، مشهد
شود قبلهگاه غریبان مزارم
اگر چه غریبی شبیه حسینم
ولی خواهری نیست اینجا کنارم
به دعبل بگو شعر کامل شد اینجا
«و قبرٍ بطوس»ی که خواندم برایش
بگو این نفسهای آخر هم اشکم
روان است از بیت کرب و بلایش
از آن زهر بیرحم پیچیدهام من
به خود مثل زهرای پشت در از درد
شفا بخش هر دردم از بس که خواندم
در آن لحظهها روضهی مادر از درد
بلا نیست جز عافیت عاشقان را
تسلای دردم نگاه طبیب است
من آن ناخدایم که غرق خدایم
»رضا»یم، رضایم رضای حبیب است
شرابش کنم بس که مست خدایم
اگر زهر در این انار است و انگور
کند هر که هر جا هوای ضریحم
دلش را در آغوش میگیرم از دور
شدم آسمان، پر کشد تا کبوتر
شدم دشت، تا آهو آزاد باشد
شدم آب، تا غصهها را بشویم
میان حرم زائرم شاد باشد
اباصلت آبی بزن کوچهها را
به یادِ سواری که با ذوالفقارش
بیاید سحر تا بگردند دورش
خراسان و یاران چشم انتظارش
سروده قاسم صرافان
سبک زندگی رضوی
ارتباط باخدا:
، پارسايي و بندگي در حالات معنوي امام رضا(ع) چنين بيان شده است که ايشان کم خواب بودند و بسيار روزه مي گرفتند و روزه داشتن سه روز در هر ماه را هرگز ترک نمي کردند و مي فرمودند: «هرکسي سه روز از هر ماه را روزه بگيرد، مثل اين است که همه عمرش را روزه گرفته باشد.» آن حضرت وقتي پيراهن خود را به دعبل هديه دادند، فرمودند: احتفظ بهذا القميص فقد صليتُ فيه الف ليلة کل ليلة الف رکعة و ختمت فيه القرآن الف ختمة؛ (دعبل! اين پيراهن را قدر بدان و خوب محافظت کن! که من در آن هزار شب و هر شبي هزار رکعت نماز خوانده ام و در آن هزار ختم قرآن به جاي آورده ام.)
رجاء بن ابوضحاک که مامون وي را براي آوردن امام رضا(ع) ماموريت داده بود، در بخشي از گزارش خود به مامون مي گويد: «من پيوسته از مدينه تا مرو با ايشان بودم. به خدا قسم، کسي را با تقواتر از او در برابر خدا نديدم و کسي را نديدم که بيشتر از او در تمام اوقاتش ذکر خدا گويد و نديدم کسي را که خداترس تر و پارساتر از او باشد.» امام (ع) نام و ياد خدا را در همه حال جاري مي ساختند و اين فرهنگ را به ياران خود منتقل مي کردند.
هرگاه مي خواستند يادداشتي براي نيازمندي هايشان بنويسند،چنين مي نوشتند: «بسم ا… الرحمن الرحيم. ان شاء ا… به ياد خواهم آورد.» و سپس هرچه مي خواستند يادداشت مي کردند
آداب نماز
امام رضا(ع) نماز را وسيله نزديکي هر انسان پارسا به خداوند مي شمردند و مي فرمودند: «الصّلاة قربان کل تقيّ.» امام رضا(ع) درباره آداب نماز نيز چنين مي فرمودند:
«اگر براي نماز ايستادي، تلاش کن با حالت کسالت و خواب آلودگي و سستي و تنبلي نباشد. بلکه با آرامش و وقار نماز را به جاي آور و بر تو باد که درنماز خاشع و خاضع باشي و براي خدا تواضع کني و خشوع و خوف را بر خود هموار سازي. در آن حال که بين بيم و اميد ايستاده اي و پيوسته با طمأنينه و نگران هستي، همانند بنده گريخته و گنهکار که در محضر مولايش ايستاده، در پيشگاه خداي عالميان بايست. پاهاي خود را کنار هم بگذار و قامت را راست نگه دار و به راست و چپ توجه نکن! و چنان باش که گويي خدا را مي بيني که اگر تو او را نمي بيني، او تو را مي بيند.»
ارتباط باخود:
ساده زيستي سادگي و بي تکلفي در زندگي امام (ع) جاري بود. آن حضرت کم خوراک بودند و غذاي سبک مي خوردند. در خانه جامه اي ساده و غالبا پيراهني از پارچه هاي خشن بر تن مي کردند و فقط در مجالس عمومي و در ميان مردم جبه اي لطيف بر رويش مي پوشيدند. معمربن خلاد گويد: از حضرت رضا (ع) شنيدم که مي فرمودند: «به خداوند سوگند، اگر خلافت امت در دستم قرار گيرد، طعام هاي ناگوار و لباس هاي درشت خواهم خورد و خواهم پوشيد و خود را بعد از راحتي، به سختي و زحمت خواهم افکند.» حضرت رسول (ص) در وصيت هاي خود به ابوذر فرمودند: «اي ابوذر، من لباس هاي درشت و خشن مي پوشم و روي زمين مي نشينم و انگشت هاي خود را پاک مي کنم و بر الاغ بدون زين سوار مي شوم و ديگري را هم دنبال خود سوار مي کنم. هرکس از روش من دوري گزيند، از من نيست. اي ابوذر، اکنون لباس هاي خشن در برکن تا تکبر و نخوت بر تو مسلط نشود.»
تهذیب نفس شرط درک خدمت امام زمان (عج)
آیت الله بهجت:
در تهران استاد روحانیی بود که لُمْعَتَیْن را تدریس می کرد، مطّلع شد که گاهی یکی از طلاّب و شاگردانش که از لحاظ درس خیلی عالی نبود، کارهایی نسبتاً خارق العاده دیده و شنیده می شود.
روزی چاقوی استاد (در زمان گذشته وسیله نوشتن قلم نی بود، و نویسندگان چاقوی کوچک ظریفی برای درست کردن قلم به همراه داشتند) که خیلی به آن علاقه داشت، گم می شود و وی هر چه می گردد آن را پیدا نمی کند و به تصور آنکه بچّه هایش برداشته و از بین برده اند نسبت به بچه ها و خانواده عصبانی می شود، مدتی بدین منوال می گذرد و چاقو پیدا نمی شود. و عصبانیت آقا نیز تمام نمی شود.
روزی آن شاگرد بعد از درس ابتداءً به استاد می گوید: «آقا، چاقویتان را در جیب جلیقه کهنه خود گذاشته اید و فراموش کرده اید، بچه ها چه گناهی دارند.» آقا یادش می آید و تعجّب می کند که آن طلبه چگونه از آن اطلاع داشته است. از اینجا دیگر یقین می کند که او با (اولیای خدا) سر و کار دارد، روزی به او می گوید: بعد از درس با شما کاری دارم. چون خلوت می شود می گوید: آقای عزیز، مسلّم است که شما با جایی ارتباط دارید، به من بگویید خدمت آقا امام زمان (عج) مشرف می شوید؟
استاد اصرار می کند و شاگرد ناچار می شود جریان تشرّف خود خدمت آقا را به او بگوید. استاد می گوید: عزیزم، این بار وقتی مشرّف شدید، سلام بنده را برسانید و بگویید: اگر صلاح می دانند چند دقیقه ای اجازه تشرّف به حقیر بدهند.
مدتی می گذرد و آقای طلبه چیزی نمی گوید و آقای استاد هم از ترس اینکه نکند جواب، منفی باشد جرأت نمی کند از او سؤال کند ولی به جهت طولانی شدن مدّت، صبر آقا تمام می شود و روزی به وی می گوید: آقای عزیز، از عرض پیام من خبری نشد؟ می بیند که وی (به اصطلاح) این پا و آن پا می کند. آقا می گوید: عزیزم، خجالت نکش آنچه فرموده اند به حقیر بگویید چون شما قاصد پیام بودی (وَ ما عَلَی الرَّسُولِ إِلا الْبَلاغُ الْمُبینُ)
آن طلبه با نهایت ناراحتی می گوید: آقا فرمود: لازم نیست ما چند دقیقه به شما وقتِ ملاقات بدهیم، شما تهذیب نفس کنید من خودم نزد شما می آیم
بسیج ازدیدگاه رهبربسیجی
بسیج یعنی حضور(مقام معظم رهبری - 29/ 07/ 79):
بسیج یعنی حضور بهترین و بانشاط ترین و باایمان ترین نیروهای عظیم ملت در میدان هایی که برای منافع ملی، برای اهداف بالا، کشورشان به آنها نیاز دارد، همیشه بهترین و خالص ترین و شرافتمندترین و پرافتخارترین انسانها این خصوصیات را دارند. بسیج در یک کشور، معنایش آن زمرهای است که حاضرند این پرچم افتخار را بر دوش بکشند و برایش سرمایه گذاری کنند.
بسیج یعنی ایمان عاشقان(مقام معظم رهبری - 02/ 09/ 77):
علت اینکه در کشور ما بسیج این طور درخشان شد و شکفت چه بود؟ ایمان عاشقانه، ایمان عمیق، ایمان توام با عواطف که از خصوصیات ملت ایران است، مثل بعضی از ملتهای دیگر، عواطف در این ملت جوشان است کلید بسیاری از مشکلات است. این ایمان با آن عواطف همراه شد و این رودخانه عظیم خودشان را به این دریای پهناور تبدیل کرد و مشکلات را در هر جایی که لازم بود از بین ببرد.
بسیج یعنی حرکت(مقام معظم رهبری - 08/ 09/ 74):
بسیج یک حرکت بی ریشه و سطحی و صرفاً ازروی احساسات نیست، بسیج یک حرکت منطقی و عمیق و اسلامی و منطبق بر نیازهای دنیای اسلام – و به طریق اولی – جامعه اسلامی است. قرآن کریم می فرماید: [ هو الذی ایدک بنصره و بالمؤمنین] ای پیامبر، خدای متعال تو را، هم به وسیله نصرت خودش و هم از طریق مؤمنین مؤید قرار داد و کمک کرد. این خیل عظیم مؤمنینی که در اینجا مورد اشاره آیه قران قرار گرفته اند، عبارت دیگری است از آنچه که امروز به نام بسیج در جامعه ما قرار دارد.
بسیج یعنی تلاش وجهادمخلصانه (مقام معظم رهبری - 23/ 06/ 68):
اگر نبود آن همه تلاش و جهاد مخلصانه که شما رزمندگان نیروهای مسلح و بسیج مردمی در دوران جنگ هشت ساله نشان دادید و حقیقتاً اسلام را روسفید و امت رسول الله (صلی الله علیه و آله) را سربلند ساختید و اگر نبود خونهای مطهر و معطری که در راه خدا بر زمین ریخته شد؛ یقیناً امروز از نظام اسلامی اثری نبود و پرچم قرآن چنین سربلند نمی شد
درروزتسخیرسفارت آمریکا آیت الله خامنه ای کجابود؟
آبان ماه 1358 مطابق با ماه ذي حجه، ماه حج تمتع بود. آيت الله خامنهاي پيش از آن به حج نرفته بود. همراه تعدادي از اعضاي شوراي انقلاب به حج رفتند. بنا شد سفرشان کوتاه باشد. (1)
ششم ذي حجه(پنجم آبان) به مکه رسيدند. ايرانيها بسيار دوست داشتند نواي انقلابشان به مسلمانان جهان برسد و حج را بهترين فرصت ميديدند. حسن روحاني، هادي غفاري و محمد منتظري روحانيون انقلابي پيشتر به مکه رفته بودند و در حال ساماندهي تظاهراتهايي براي رساندن پيام انقلاب بودند. روزي که آقاي خامنهاي و هاشمي رفسنجاني به مکه رسيدند تظاهرات ششم ذي حجه انجام شده بود. ايرانيها با پلاکادرهايي از شعارهاي انقلابي به زبان عربي و سردادن شعارهاي عربي تظاهرات کرده بودند. آنها در جلسهاي با حضور ميناچي (وزير ارشاد دولت موقت) آقايان خامنهاي و هاشمي برنامه گذشته را گفتند و برنامه آينده را توضيح دادند. آقاي خامنهاي و هاشمي موافق بودند اما ميناچي منتقد. (2)
ميناچي نميدانست دو سفر مهم ديگر در اين روزها پايان دولتي را که او وزير ارشادش بود رقم ميزند؛ سفر شاه به آمريکا و بازرگان به الجزايره. شاه براي درمان
بيماري به آمريکا رفت و هيئتي از دولت موقت به سرپرستي مهدي بازرگان و همراهي دکتر ابراهيم يزدي و مهندس چمران راهي الجزاير شدند تا در جشن استقلال
اين کشور شرکت کنند و در حاشيه مراسم با برژينسکي ديدار کردند. خبر رفتن شاه به آمريکا و ديدار بازرگان و برژينسکي، انقلابيون ايران را به شدت نگران کرد
دانشجوها در جستجوي راهي براي ناکامي طرحهاي آمريکايي با تسخير سفارت آنها بودند. در ماههاي گذشته آقاي خامنهاي در ميان روحانيون انقلابي بيشترين
ارتباط را با دانشجويان داشت؛ شنيده شده:«آنها زماني که تصميم به اشغال سفارت گرفتند، ابتدا ميخواستند با آيت الله سيدعلي خامنهاي که در آن زمان يکي از
نمايندگان رهبر و از مشاوران روحاني دفتر تحکيم وحدت بود، به صحبت نشسته و او را در جريان بگذارند اما به دليل اينکه ايشان در سفر حج بودند، سراغ موسوي
خوئينيها رفتند و از اينجا پيوند اين گروه جديد با يکي از اصليترين چهرههاي سياسي روحانيون چپگرا آغاز شد.» (3)
دانشجويان از اوايل آبان ماه 58 به طور مداوم و مستمر جلسات برنامه ريزي و طراحي جزئيات عمليات را تشکيل داده بودند. طرح اوليه اين بود که «ابتدا جمعي از دانشجويان داخل سفارت آمريکا شوند و کارکنان سفارت را به گروگان بگيرند و حدود 48 تا 72 ساعت در آنجا بمانند و بعد از آنکه صداي اعتراضشان به همه جا رسيد گروگان را آزاد و سفارت را ترک کنند. پيش بيني شد که حدود 400 تا 500 دانشجو براي اين کار بسيج شوند.»(4)
13 آبان 1358 در تهران دانشجويان با پرچم و شعار الله اکبر روبه روي سفارت آمريکا جمع شدند و مردم زيادي به آنها پيوستند و سفارت آمريکا را تسخير کردند. (5)
*بازگشت به تهران
آقاي خامنهاي و هاشمي در پشت بام هتل بودند که خبر را شنيدند. هاشمي رفسنجاني: «خبر تصرف سفارت آمريکا را شب هنگام در پشت بام محل اقامتمان، هنگامي که آماده خواب ميشديم، از راديو شنيديم. تعجب کرديم، زيرا انتظار چنين حادثهاي را نداشتيم. سياستمان هم اين نبود. حتي اوايل پيروزي انقلاب که گروههاي سياسي، شعارهاي خيلي تندي عليه آمريکا ميدادند، مسئولان کمک کردند آمريکاييهايي که در ايران بودند، بدون هر گونه آسيبي به کشورشان بازگردند و خيلي از آنها اموالشان را هم بردند.
يک بار هم که [در تاريخ 25 بهمن 1357]، گروهي مسلح به سفارت آمريکا حمله کردند و آنجا را به اشغال درآوردند، از طرف دولت موقت، نمايندهاي [ابراهيم يزدي]،
رفت و مسئله را حل و فصل کرد. بنابراين واضح بود که نه شوراي انقلاب و نه دولت موقت تمايلي به چنين اقداماتي نداشتند. تحليلمان اين بود که با توجه به مورد مشابه قبلي، اين مسئله نيز به سرعت حل و فصل خواهد شد. البته اين نظر چيزي از نگرانيهاي ما کم نکرد، زيرا با توجه به شناختي که از اوضاع و احوال کشور
داشتيم، ميدانستيم که پيامدهاي حادثه چندان هم قابل پيش بيني نيست. روزهاي بعد، روزهاي انتظار و نگراني بود،تا اينکه به تهران آمدم و در جريان جزئيات قرار گرفتم و مشخص شد که گروهي از دانشجويان معترض بدون اطلاع و هماهنگي با مسئولان به سفارت حمله کردهاند و آن را به اشغال خود درآوردهاند. اکنون ما در مقابل يک عمل انجام شدهاي قرار گرفته بوديم که امام نيز بعد از رويت اسناد و مدارک دخالتهاي آمريکا در اوضاع داخلي ايران، آن را تاييد کرده بودند و طي
سخناني فرموده بودند آن مرکزي هم که جوانان ما رفتند گرفتند- آن طور که اطلاع دادند- مرکز جاسوسي و مرکز توطئه بوده است. آمريکا توقع دارد که شاه را ببرد به آنجا مشغول توطئه [باشدو] پايگاهي هم اينجا براي توطئه درست کنند و ملت ما و … »
وقتي به تهران رسيدند و به تعبير کارتر اشغال کنندگان سفارت يک شبه به قهرمانان ملي بدل شده بودند. آيت الله خميني از آنان ستايش کرد و هيچ مقام دولتي حاضر نبود با آنها برخورد کند. (6)
*مذاکره با امام دربارهي گروگانها
از آن پس مسئلهي گروگانها از مهمترين مسائل کشور بود و آيت الله خامنهاي يادش هست:« من و آقاي هاشمي و يک نفر ديگر -که نميخواهم اسم بياورم- از تهران به قم خدمت امام رفتيم تا بپرسيم بالاخره اين جاسوسان را چه کار کنيم؛ بمانند، يا نگهشان نداريم؛ به خصوص که در دولت موقت هم جنجال عجيبي بود که ما اينها را چه کار کنيم!
وقتي که خدمت امام رسيديم و دوستان وضعيت را شرح دادند و گفتند مثلاً راديوها اينطور ميگويند؛ امريکا اينطور ميگويد؛ مسئولان دولتي اينطور ميگويند؛ ايشان تأملي کردند و سپس با طرح يک سؤال واقعي پرسيدند: «از امريکا ميترسيد؟»؛ گفتيم نه؛ گفتند پس نگهشان داريد!
بله، آدم احساس ميکرد که اين مرد خودش از اين شُکوه ظاهري و مادي و اين اقتدار و امپراتوري مجهز به همه چيز، حقيقتاً ترسي ندارد. نترسيدن او و به چيزي نگرفتن اقتدار مادي دشمن، ناشي از اقتدار شخصي و هوشمندانۀ او بود. نترسيدن هوشمندانه، غير از نترسيدن ابلهانه و خوابآلوده است؛ مثلاً يک بچه هم از يک آدم قوي يا يک حيوان خطرناک نميترسد؛ اما آدم قوي هم نميترسد؛ منتها انسانها و مجموعهها در قوّت خودشان دچار اشتباه ميشوند و قوّتهايي رانمی بینند. (7)
*پي نوشت:
1- احمد رشيدي/ عبور از شط شب/ خاطرات علي محمد بشارتي جهرمي/ مرکز اسناد انقلاب اسلامي/ چاپ اول / بهار 1383/ ص 285
2-خاطرات حسن روحاني/ ص 620 و 621
3- حسين سليمي/ کالبد شکافي ذهنيت اصلاح گرايان/ ص 12
4-يحيي فوزي/ تحولات سياسي اجتماعي بعد از انقلاب اسلامي/ ج اول/ ص 564 و 565
5- معصومه ابتکار / تسخير؛ اولين روايت مکتوب از درون سفارت تسخير شده آمريکا در تهران/ اطلاعات/ چاپ دوم/ 1387/ ص 82
6-جيمي کارتر/ ايران در خاطرات کارتر/ ابراهيم ايران نژاد، طيبه غفاري/ مرکز اسناد انقلاب اسلامي/ چاپ اول/ 1390/ ص 54
7-آيت الله سيد علي خامنهاي/سخنراني در ديدار با اعضاي دبير مجمع تشخيص مصلحت/ 1387/1/28
برگرفته ازسایت مشرق
دیدگاه رهبری درباره موسیقی
مهیج شهوت ، حرام یکی از مشکلات ، این مسأله ی موسیقی است که ما بتوانم خط بکشیم و بگویم این جا مرز است ؛ اما من می خواهم بگویم که مصداق های واضح دارد . بین آن ساز و آواز حلال و طیب و طاهر ، با آن ساز و آواز که مکروه و یا حرام است ، خط دقیقی نکشیده ایم که مثلاً بگوییم این یکی ، این مقدارش که بالا رفت ، یا این ساز که اضافه شد ، خراب شد . به این دقت نمی توانیم ؛ اما بالاخره در این طیف وسیع ، دو نقطه وجود دارد که یکی قطعا ً حلال و یکی قطعا ً حرام است . قطعا ً حرام وجود دارد که آن را نباید مصرف کنیم .
اگر موسیقی – حالا اسمش را موسیقی سنتی بگذارید ، یا موسیقی غیر سنتی – که یکی از دستگاه های معمولی موسیقی خودمان را هم با ساز ساده یی می زند ،اما شعر یک شعر برانگزانندهی مهیج شهوت باشد ، حرام است ، خواننده هر کس می خواهد باشد .
آن صدای خوش و سازی که با هم به کار بیفتد ، تا جوانی را فرضا ً به عمل حرام شرعی تحریک کند ، کار حرامی است . موسیقی های تند و محرک خارجی هم ، اشکال دارد. البته موسیقی هایی هم هست که اشکال ندارد ؛ ولی حالا من نمی توانم نمونه های آنها را مشخصا ً ذکربکنم.(1)
در بهشت این لحن ها بشنودم در موسیقی ، دو مصداق روشن وجود دارد . یک مصداق حرام قطعی ، یک مصداق حلال قطعی ، بین این دو تا هم ، موارد مشتبه است . حرام قطعی ، آن موسیقی است که انسان را ، آدمی را ، از خود بی خود می کند ، از حقایق بی خود می کند ، از خدا بی خود می کند و به شهوات سوق می دهد . این ، از نظر اسلام ، حرام است .
موسیقی لهو که می گویند ، از ما هم سئوال می کنند ، ما جواب می دهیم موسیقی لهو حرام است ؛ لهو ، یعنی این . « مایلهی عن الله ،ما یلهی عن ذکرالله » ، آن چیزی که انسان را از حقایق عالم غافل می کند . می برد توی عالم توهمات و خیالات و این ها ، این موسیقی ، یا به شهوات می کشاند ، این موسیقی . یعنی موسیقی یی که وقتی ، برای دختر و پسر جوان یا حتی غیر جوان ، نواخته بشود یا عرضه بشود یا خوانده بشود ، موسیقی حالا صوتی مثلا ً ، اورا بکشاند به ملاهی و مناهی و به فساد و شهوات و از آن نزاهت مطلوب اسلام خارج کند ، این حرام است . این می تواند موسیقی سنتی باشد ، می تواند موسیقی غربی باشد ، می تواند موسیقی محلی باشد . آن موسیقی که این خصوصیات را ندارد ، مثلا ً فرض بفرمایید ، یک شعر خوش مضمون را ، یک خواننده خوب ، خوش صدا دارد می خواند ، نوازنده هم می نوازد ، آن مضمون شعر ، این خواننده را به سمت حقایق اسلام و حقایق عرفانی و حقایق زندگی – ولو خارج از مسایل عرفانی و الهی – نزدیک می کند این قطعا ً اشکال ندارد ؛ حرام نیست .
اسلام می خواهد مارا برگرداند به متن زندگی . غافل شدن و غرق شدن و رفتن توی توهمات و پندارها و گیج شدن از حقایق زندگی ، غافل ماندن را اسلام اصلا ً قبول ندارد ، نمی پسندد . لذاست که آن جور موسیقی حتما ً با مسکرات همراه است . این جور موسیقی ، ضد آن است . اصلا ً در دو جهت مقابل است . بیدار کننده است . هوشیار کننده است . « در بهشت ، این لحن ها بشنودم» . در بهشت این ها را شنیده ام ، حالا هم که می شنوم ، احساس شوق می کنند. (2)
( 1 )بیانات رهبری دردیداربامسولین صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران(1369/5/7)
( 2 )بیانات رهبری دردیدار گروه فرهنگ وادب وهنرصدای جمهوری اسلامی (1370/12/5)
برگرفته ازسایت www.artesfahan.ir
دروغ مصلحتی یادروغ منفعتی؟
استاد شهيد مرتضي مطهري درباره دروغ مصلحت آميز، نکته اي نوشته اند که براي همه ما مي تواند راهگشا باشد:
فرق است ميان دروغ مصلحت آميز و دروغ منفعت خيز. خيلي افراد دروغ منفعت خيز را با دروغ مصلحت آميز اشتباه مي کنند يا مي خواهند اشتباه کنند.
دروغ مصلحت آميز يعني دروغي که فلسفه خودش را از دست داده و فلسفه راستي را پيدا کرده است؛ يعني دروغي که با آن، انسان حقيقتي را نجات مي دهد. ولي دروغ منفعت خيز يعني انسان دروغ مي گويد که خودش سودي برده باشد. مسئله مصلحت با مسئله منفعت نبايد اشتباه بشود.
مصلحت، داير [بر] مدار حقيقت است. مصلحت و حقيقت دو برادر هستند که از يکديگر جدا نمي شوند. مصلحت يعني رعايت حقيقت را کردن نه رعايت سود خود را کردن؛ که اين منفعت است. افرادي دروغ مي گويند، دروغي به منفعت خودشان. مي گوييد: چرا دروغ گفتي؟ مي گويد: دروغ مصلحتي گفتم. براي اين که شندرغاز بيشتر سود ببرد دروغ مي گويد و مي گويد: دروغ به مصلحت گفتم. اين مصلحت نيست، دروغي است مثل همه دروغ هاي ديگر. پس اين مطلب اشتباه نشود: دروغ مصلحت آميز غير از دروغ منفعت خيز است.
کتاب «فلسفه اخلاق»،78و79