نامهای رسول خدا درمیان ملت ها وادیان مختلف
عارف کامل مرحوم ميرزاجوادآقا ملکي تبريزي(ره) در کتاب المراقبات در فضيلت روز 17 ربيع الاول مي آورد: نامهاي مبارکش در نزد خدا و در کتب انبياء و زبان اولياء او عبارتند از: محمد، احمد، ماحي، عاقب، حاضر، رسول الرحمه، رسول التوبه، رسول الامم، المقتفي، القثم، الشاهد علي الانبياء و الامم، البشير، النذير، السراج المنير، الضحوک، القتال، المتوکل، الفاتح، الامين، الخاتم، المصطفي، الرسول، النبي، الامي، الحاد، المزمل، المدثر، الکريم، النور، العبد، الرئوف، الرحيم، طه، يس، منذر، مذکر. و کعب الاحبار گويد: نام او در نزد اهل بهشت “عبدالکريم” و نزد اهل آتش “عبدالجبار” و نزد اهل عرش “عبدالمجيد” و نزد ساير ملائکه “عبدالحميد” و نزد پيمبران “عبدالوهاب” و نزد شياطين “عبدالخالق” و در صحراها “عبدالقادر” و در درياها “عبدالمهيمن” و در نزد ماهيان “عبدالقدوس” و در نزد حيوانات “عبدالغياث” و نزد و حوش “عبدالرزاق” و نزد درندگان “عبدالسلام” و در نزد بهائم “عبدالمومن” و در نزد پرندگان “عبدالغفار” و در تورات “مودمود” و در انجيل “طاب طاب” و در صحف “عاقب” و در زبور “فاروق” و در نزد خدا “طه و يس” و در نزد مومنين “محمد” و کنيه او ابوالقاسم است.
و جبرئيل او را به نام ابي ابراهيم سلام داده است و او خود فرمايد: انا الاولُ و انا الاخرُ و در پارهاي از روايات معتبره آمده است که از هر سوگندي که خداي جل جلاله در کتاب خويش ياد فرموده “مراد” اوست.
و بي ضرر است که ما به ذکر يک روايتي که در فضل او و فضل برادر و جانشين او اميرالمومنين از طرق عامه رسيده و مشتمل بر فضيلت علي(ع) و شاهد بر صدق گفتار ما (در مرام ما) است بپردازيم. احمدبن حنبل در “مسند” خويش و ابي ليلي در کتاب “فردوس” و در “منهج التحقيق” از ابن خالويه روايت کرده و به جابر بن عبدالله انصاري منتهي ساخته گويد: شنيدم از رسول خدا(ص) ميفرمود: خداي مرا و علي و فاطمه و حسن و حسين را از يک نور بيافريد و اين نور را بفشرد و از آن شيعيان ما بيرون شدند، پس ما تسبيح نموديم تا آنها تسبيح کردند و ما تقديس نموديم تا آنها تقديس نمودند و ما تهليل کرديم تا آنها تهليل کردند و ما تمجيد نموديم تا آنها تمجيد نمودند و ما توحيد کرديم تا آنها توحيد کردند؛ سپس خداوند، آسمانها و زمين را بيافريد و فرشتگان را بيافريد و تا يک صد سال آنها عارف به تسبيح و تقديس نبودند، پس ما تسبيح کرديم و شيعه ما تسبيح کردند؛ سپس ملائکه تسبيح کردند بدين نهج در باقي اين وظائف.پس آدمي به اين روايت بنگر و از ناحيه مخالف، نقل آن را بشنود و ببينيد که منصوص است به اينکه آيا حضرات – صليالله عليهم اجمعين – تسبيح و تهليل و تکبير را به شيعه خود آموختند و شيعه آنها به ملائکه تعليم نمودند و شيعه آنها افضل از ملائکه گشتند. اين بود از جهت منقول. و اما از جهت حس و شهود در آنچه که از آن بزرگوار(ص) در مدت سالهاي کمي با پراکندگي بال و اشتغال به جهاد در عالم منتشر گشته از علومي که عُشري از اعشار آن از ساير پيمبران (به تمامه) در سياست عوالم ارواح و قلوب و اجسام و ساير فنون علم و حکمت پديدار نگشته و همچنني از نشر اسماء و صفات و آلاء حق تعالي و فضايل انبيا در مدت هفت هزار سال مانند آن تا زمان آن بزرگوار انتشار نيافته است، تامل نمايد. و به جانم سوگند که امثال اين خوارق عادات در اثبات نبوتها از هر معجزهاي متينتر و از شق القمر محکمتر است. زيرا شق القمر ممکن است با سحر مشتبه گردد و فرق بين آن و بين سحر را جز “کم کمترين” کسي پينميبرد ولي امثال آنچه به بيان آورديم به چيزي از سحر و کهانت و شعبده و غير آن مشتبه نخواهد گشت و چون اين اجمالها تقرير يافت و مسلمان را است که از اين اجمال به بعض از تقصيلات آن تفطن يابد و از آن پارهاي از شرف پيمبر خويش(ص) را بشناسد و در برابر فضيلت اين روز سر تعظيم فرود آورده و به آنچه سزاوار و مانند آن است آن را استقبال کند و قدر منت خداي جل جلاله را (به سبب اين ميلاد ميمون و مبارک) برخويش بشناسد و دل و عقلش به آنچه لايق آن است متاثر گرددو آثار آن را (با اعمال خود از حرکات و سکنات خويش) ظاهر سازد و کاري کند که عمل او تکذيب قلب او را ننمايد چرا که عمل فقط ناشي از صفات قلب است و خلافي و خلفي ندارد.
ترجمه المراقبات - ص 78 عارف کامل ميرزاجوادآقا ملکي تبريزي(ره)