دکترشریعتی ازدیدگاه رهبری
به نظر من شریعتی برخلاف آنچه که همگان تصور می کنند یک چهره همچنان مظلوم است! و این به دلیل طرفداران و مخالفان اوست. یعنی از شگفتی های زمان و شاید از شگفتی های شریعتی این است که هم طرفدارانش و هم مخالفانش نوعی همدستی با هم کرده اند تا این انسان دردمند و پرشور را ناشناخته نگه دارند و این ظلمی به اوست .
مخالفان او به اشتباهات دکتر شریعتی تمسک می کنند و این موجب می شود که نقاط مثبتی که در او بود را نبینند. بی گمان شریعتی اشتباهاتی داشت و من هرگز ادعا نمیکنم که این اشتباهات کوچک بود اما ادعا می کنم که در کنار آنچه که ما اشتباهات شریعتی میتوانیم نام بگذاریم چهره شریعتی از برجستگی ها و زیبائی هائی هم برخوردار بود .
پس ظلم است اگر به خاطر اشتباهات او برجستگی های او را نبینیم. من فراموش نمی کنم که در اوج مبارزات که می توان گفت که مراحل پایانی قال و قیلهای مربوط به شریعتی محسوب می شد امام در ضمن صحبتی (در مراسم چهلم فرزندش) بدون اینکه نام از کسی ببرند اشاره ای کردند به وضع شریعتی و مخالفت هائی که در اطراف او هست نوار این سخن همان وقت از نجف آمد و در فرونشاندن آتش اختلافات موثر بود.در آنجا امام بدون آنکه اسم شریعتی را بیاورند این جور بیان کرده بودند:
” گله من از آقایان علما این است که کسانی که الان برای اسلام کاری می کنند، قلم به دست گرفته اند و از شیعه ترویج می کنند، مسایل اسلام را، مسایل دینی رامورد بحث قرار می دهند، می نویسند و منتشر می کنند، این ها از خودشان طرد نکنند.در زمانی که همه قلم ها و همه ی تبلیغات ضد ما است، در زمانی که دست هامان بسته است و کاری از ما ساخته نیست، در این زمان ما هر فردی را لازم داریم. فرض کنید خطایی هم کردند، چهارتا غلط هم دارند، شما که عالم اید، خطاها و غلط ها را رفع کنید، طرد نکنید، بیرون نکنید، شما این دانشگاهی ها را ار خودتان دور نکنید…”
اما ظلم طرفداران دکتر به او کمتر از ظلم مخالفانش نبود بلکه حتی کوبنده تر و شدیدتر هم بود. طرفداران او به جای آنکه نقاط مثبت شریعتی را مطرح کنند و آنها را تبیین کنند در مقابل مخالفان صف آرائی کردند و در اظهاراتی نسبت به شریعتی سعی کردند او را یک موجود مطلق جلوه بدهند. سعی کردند حتی کوچکترین اشتباهی را از او نپذیرند
را که با روحانیون یا با متفکران بنیانی و فلسفی اسلام دارند در پوشش حمایت و دفاع از دکتر بیان کنند. در حقیقت شریعتی را سنگری کردند برای کوبیدن روحانیت و یا کلا متفکران اندیشه ی بنیانی و فلسفی اسلام. خود این منش و موضع گیری کافی است که عکس العمل ها را در مقابل شریعتی شدیدتر و تندتر کند و مخالفان او را در مخالفت حریص تر کند.بنابراین من امروز می بینم کسانی که به نام شریعتی و به عنوان دفاع از او درباره شریعتی حرف میزنند کمک می کنند تا شریعتی را هر چه بیشتر منزوی کنند. متاسفانه به نام رساندن اندیشه های یا به نام نشر آثار او یا به عنوان پی گیری خط و راه او فجایعی در کشور ما صورت می گیرد فراموش نکرده ایم که یک مشت قاتل و تروریست به نام ” فرقانی “ها خودشان را دنباله رو خط شریعتی می دانستند .
آیا شریعتی به راستی کسی بود که طرفدار ترور شخصیت عظیمی مثل شهید مطهری باشد؟ او که خود را همواره علاقمند به مرحوم مطهری و بلکه مرید او معرفی می کرد. من خودم این مطلب را از او شنیدم. مخالفان را می شود با تبیین و توضیح روشن کرد. می شود با بیان برجستگی های شریعتی اگر در میان مخالفان معاندی وجود دارد او را منزوی کرد. اما این گونه موافقان را به هیچ وسیله ای نمی شود از جان شریعتی و از سر شریعتی دور کرد.
بنابراین من معتقدم چهره شریعتی در میان این موافقان و این مخالفان چهره مظلومی است و اگر من بتوانم در این باره یک رفع ظلمی بکنم به مقتضای دوستی و برادری دیرینه ای که با او داشتم حتما ابائی ندارم. در سال ۱۳۳۹ در مشهد در یک مجمعی از طلاب و فضلای مشهد من درس تفسیر می گفتم، همان اوقاتی بود که تازه زمزمه هائی علیه دکتر بلند شده بود و گفته می شد که دکتر شریعتی راجع به افکار شیعی کم عقیده است . یا بی عقیده است یا نسبت به روحانیت علاقه ای ندارد و ازاین قبیل تعبیرات . جلسه ای داشتیم همان روز با دکتر شریعتی! من برای او نقل کردم که من در جلسه درسمان این مطلب را بیان کردم با علاقه فراوانی گوش می داد.
برایش گفتم ـ گفتم بله یکی اینکه نفی روحانیت به کلی که گفت این غلط است ! دوم اثبات همین روحانیت موجود به کلی که هیچ تغییری در او وارد نکنیم .این هم که غلط است .سوم اینکه تبدیل کنیم روحانیت را باز به کلی یعنی این روحانیت را کلا برداریم یک روحانیت دیگر جای او بگذاریم با شرایط لازم .
تا این شق سوم را گفتم شریعتی ناگهان گفت :اوه ! اوه ! این از همه بدتر است! توجه می کنید گفت این از همه بدتر است. از همه خطرناکتر است از همه استعماری تر است و رسیدیم به نظر چهارم که آن اصلاح روحانیت موجود بود. گفت بله این نظر خوبی است. شریعتی برخلاف آنچه گفته می شود درباره او و هنوز هم عده ای خیال می کنند ـ نه فقط ضد روحانی نبود بلکه عمیقا مومن و معتقد به رسالت روحانیت بود. او می گفت: روحانیت یک ضرورت است. یک نهاد اصیل و عمیق و غیر قابل خدشه است، و اگر کسی با او مخالفت کند، به یقین از یک آبشخور استعماری تغذیه می شود. این ها اعتقادات او بود. این از چیزهائی بود که جزء معارف قطعی شریعتی بود. اما در مورد روحانیت تصورش این بود که که روحانیون به رسالتی که روحانیت بر دوش دارد به طور کامل عمل نمی کنند .
روزنامه جمهوری اسلامی30خرداد1360،مصاحبه باآیت الله خامنه ای درباره دکترشریعتی