ده ویژگی اخلاقی امام مجتبی (علیه السلام)
**عبادت
امام صادق علیه السلام در بيان حال معنوي ايشان مي فرمود: امام مجتبي علیه السلام عابدترين مردم زمان خود بود. بسيار حج به صورت پياده و گاه با پاي برهنه به جاي مي آورد. هميشه او را در حال گفتن ذكر مي ديدند و هر گاه آيه يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا» را مي شنيد، پاسخ مي گفت: لَبَّيْكَ اللَّهُمَّ لَبَّيْك» (خداوند! گوش به فرمان توام.) (1)
آن امام همواره در قنوت نمازش، بسيار دعا مي كرد و خدا را اين گونه مي خواند:….بارخدايا! تو خود مي داني كه من از تلاش خود فروگذار نكرده ام تا هنگامي كه برش تيغم از ميان رفت و تنها شدم. در آن وقت از گذشتگان خودم پيروي كردم (صبر كردم) تا جلوي اين دشمن سركش و ريختن خون شيعيان را بگيرم تا اينكه حفظ كردم آنچه را اولياي من حفظ كردند. خشم خود را فرو بردم و به خواسته آنها تن در دادم. به راهي رفتم كه مي خواستند و هيچ نگفتم تا ياري تو فرا برسد كه تو تنها ياور حق و بهترين پشتيبان آن هستي؛ گرچه اين ياري تأخير افتد و نابود شدن دشمن اندكي به درازا كشد.» (2)
** ترس از خدا
هرگاه امام مجتبي علیه السلام وضو مي گرفت، تمام بدنش از ترس خدا مي لرزيد و رنگ چهره اش زرد مي شد. وقتي از او در اين باره مي پرسيدند، مي فرمود: بنده خدا بايد وقتي براي بندگي به درگاه او، آماده مي شود، از ترس او رنگش تغيير كند و اعضايش بلرزد.» (3)
هرگاه براي نماز به مسجد مي رفت، كنار در مي ايستاد و اين گونه زمزمه مي كرد: إِلَهِي ضَيْفُكَ بِبَابِكَ يَا مُحْسِنُ قَدْ أَتَاكَ الْمُسِي ءُ فَتَجَاوَزْ عَنْ قَبِيحِ مَا عِنْدِي بِجَمِيلِ مَا عِنْدَكَ يَا كَرِيم؛(4) خدايا! مهمانت به درگاهت آمده است. اي نيكوكردار! بدكار به نزد تو آمده است. پس از زشتي و گناهي كه نزد من است به زيبايي آنچه نزد توست، درگذر؛ اي بخشاينده!»
هنگامي كه آثار مرگ در چهره اش آشكار شد، او را ديدند كه مي گريد. پرسيدند: چرا مي گرييد؛ در پاسخ مي فرمود: إِنَّمَا أَبْكِي لِخَصْلَتَيْنِ: لِهَوْلِ الْمُطَّلَعِ وَ فِرَاقِ الْأَحِبَّة؛(6)به دو دليل مي گريم: از ترس روز قيامت و از دوري دوستانم.»
** همنشيني با قرآن
آن بزرگوار، صوتي زيبا در قرائت قرآن داشت و علوم قرآن را از كودكي به نيكي مي دانست. همواره پيش از خوابيدن، سوره كهف را تلاوت مي كرد و سپس مي خوابيد. گفته اند در دوران زندگاني پيامبر اكرم صلی الله علیه وآله، شخصي وارد مسجد شد و از كسي درباره ی تفسير شاهد و مشهود(7) پرسيد؛ آن مرد پاسخ داد: شاهد، روز جمعه است و مشهود، روز عرفه.» از مرد ديگري پرسيد؛ ولي او گفت: شاهد روز جمعه و مشهود روز عيد قربان است.»
سپس نزد كودكي رفت كه گوشه مسجد نشسته بود. او پاسخ داد: أَمَّا الشَّاهِدُ فَمُحَمَّدٌ صلی الله علیه وآله وَ أَمَّا الْمَشْهُودُ فَيَوْمُ الْقِيَامَةِ أَ مَا سَمِعْتَهُ سُبْحَانَهُ يَقُولُ يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِيراً؛(8) شاهد محمد صلی الله علیه وآله رسول خدا و مشهود روز قيامت است؛ مگر نخوانده اي كه خداوند [درباره رسولش] مي فرمايد: اي پيامبر! ما تو را گواه و بشارتگر و هشدار دهنده فرستاديم.»
و نيز درباره قيامت مي فرمايد: ذلِكَ يَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ وَ ذلِكَ يَوْمٌ مَشْهُود»؛(9) آن روز، روزي است كه مردم را براي آن گرد مي آورند و روزي است كه (جملگي در آن) حاضر مي شوند.»
راوي داستان مي گويد كه پرسيدم: فردي كه اول پاسخ داد كه بود؟» گفتند: ابن عباس.» پرسيدم: دومي كه بود؟» گفتند: ابن عمر.» سپس گفتم: آن كودك كه از همه بهتر و درست تر پاسخ داد كه بود؟» گفتند: او حسن بن علي بن ابي طالب بود».(10)
* * مهرباني
مهرباني با بندگان خدا از ويژگيهاي بارز ايشان بود. اَنس مي گويد كه روزي در محضر امام بودم. يكي از كنيزان ايشان با شاخه گلي در دست وارد شد و آن را به امام تقديم كرد. حضرت گل را از او گرفت و با مهرباني فرمود: برو تو آزادي!» من كه از اين رفتار حضرت شگفت زده بودم، گفتم: اي فرزند رسول خدا! اين كنيز، تنها يك شاخه گل به شما هديه كرد، آن گاه شما او را آزاد مي كنيد؟!» امام در پاسخم فرمود: خداوند بزرگ و مهربان به ما فرموده است: وَ إِذا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها»؛(11) هر كس به شما مهرباني كرد، دو برابر او را پاسخ گوييد.» سپس امام فرمود: پاداش در برابر مهرباني او نيز آزادي اش بود.» (12)
* گذشت
امام بسيار با گذشت و بزرگوار بود و از ستم ديگران چشم پوشي مي كرد. بارها پيش مي آمد كه واكنش حضرت به رفتار ناشايست ديگران، سبب تغيير رويه فرد خطاكار مي شد.
در همسايگي ايشان، خانواده اي يهودي مي زيستند. ديوار خانه يهودي، شكافي پيدا كرده بود و نجاست از منزل او به خانه امام نفوذ كرده بود. فرد يهودي نيز از اين جريان آگاهي نداشت تا اينكه روزي زن يهودي براي درخواست نيازي به خانه آن حضرت آمد و ديد كه شكاف ديوار سبب شده است كه ديوار خانه امام نجس شود. بي درنگ، نزد شوهرش رفت و او را آگاه ساخت. مرد يهودي نزد حضرت آمد و از سهل انگاري خود پوزش خواست و از اينكه امام، در اين مدت سكوت كرده و چيزي نگفته بود، شرمنده شد.
امام براي اينكه او بيش تر شرمنده نشود، فرمود: از جدم رسول خدا صلی الله علیه وآله شنيدم كه به همسايه مهرباني كنيد.» يهودي با ديدن گذشت، چشم پوشي و برخورد پسنديده ايشان به خانه اش برگشت، دست زن و بچه اش را گرفت و نزد امام آمد و از ايشان خواست تا آنان را به دين اسلام درآورد. (13)
** فروتني
امام مانند جدش رسول الله صلی الله علیه وآله بدون هيچ تكبري روي زمين مي نشست و با تهي دستان هم سفره مي شد. روزي سواره از محلي مي گذشت كه ديد گروهي از بينوايان روي زمين نشسته اند و مقداري نان را پيش خود گذارده اند و مي خورند. وقتي امام حسن علیه السلام را ديدند، به ايشان تعارف كردند و حضرت را سر سفره خويش خواندند. امام از مركب خويش پياده شد و اين آيه را تلاوت كرد: إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْتَكْبِرين»؛ خداوند خود بزرگ بينان را دوست نمي دارد (نحل/23).» سپس سر سفره آنان نشست و مشغول خوردن شد. وقتي همگي سير شدند، امام آنها را به منزل خود فرا خواند و از آنان پذيرايي فرمود و به آنان پوشاك هديه كرد. (14)
آن حضرت همواره ديگران را نيز بر خود مقدم مي داشت و پيوسته با احترام و فروتني با مردم برخورد مي كرد.
** ميهمان نوازي
آن گرامي، همواره از ميهمانان پذيرايي مي كرد. گاه از اشخاصي پذيرايي مي كرد كه حتي آنان را نمي شناخت؛ به ويژه، امام به پذيرايي از بينوايان علاقه زيادي داشت، آنان را به خانه خود مي برد و به گرمي پذيرايي مي كرد و به آنها لباس و مال مي بخشيد. (15)
** بردباري
از سخت ترين دوران زندگاني با بركت امام مجتبي علیه السلام، دوران پس از صلح با معاويه بود. ايشان، سختي اين سالهاي ستم را با بردباري وصف ناشدني اش سپري مي كرد. ايشان در اين سالها، از غريبه و آشنا سخنان زشت و گزنده مي شنيد و از خدنگ بي وفايي، زخم مي خورد. بسياري از دوستان به ايشان پشت كرده بودند. روزگار، برايشان به سختي مي گذشت. ناسزا گفتن به حضرت علي علیه السلام شيوه سخنرانان شهر شده بود. هرگاه امام را مي ديدند مي گفتند: السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا مُذِلَّ الْمُؤْمِنِين؛(16) سلام بر تو اي خوار كننده مؤمنان.» در حضور ايشان، به هتك و دشنام اميرالمؤمنين علیه السلام زبان مي گشودند و امام با بردباري و مظلوميت بسيار، هتاكيها و دشنامها را تحمل مي كرد.
روزي ايشان، وارد مجلس معاويه شد. مجلسي شلوغ و پر ازدحام بود. امام، جاي خالي نيافت و ناگزير، نزديك پاي معاويه نشست كه بالاي منبر بود. معاويه با دشنام به حضرت علي علیه السلام سخنش را آغاز كرد و درباره خلافت خودش سخن راند و گفت: من از عايشه در شگفتم كه مرا در خور خلافت نديده است و فكر مي كند كه اين جايگاه، حق من نيست.» سپس با حالتي تمسخرآميز گفت: زن را به اين سخنان چه كار؟ خدا از گناهش بگذرد. آرى! پدر اين مرد [با اشاره به امام مجتبي علیه السلام] در كار خلافت با من سرستيز داشت، خدا هم جانش را گرفت.»
امام فرمود: اي معاويه! آيا از سخنان عايشه تعجب مي كني؟» معاويه گفت: بله به خدا!» امام علیه السلام فرمود: مي خواهي عجيب تر از آن را برايت بگويم؟» گفت: بگو.» آن حضرت پاسخ داد: عجيب تر از اين كه عايشه تو را قبول ندارد، اين است كه من پاي منبر تو و نزد پاي تو بنشينم.» (17)
* * بخشندگي و برآوردن نيازهاي ديگران
مي توان گفت كه بارزترين ويژگي امام مجتبي علیه السلام كه بهترين سرمشق براي دوستداران او است، بخشندگي بسيار و دستگيري از ديگران است. ايشان به بهانه هاي مختلف، همه را از خوان كرم خويش بهره مند مي ساخت و آن قدر بخشش مي كرد تا شخص نيازمند بي نياز مي شد؛ زيرا طبق تعاليم اسلام، بخشش بايد به گونه اي باشد كه فرهنگ گدايي را ريشه كن سازد و در صورت امكان، شخص را از جرگه نيازمندان بيرون كند.
روزي حضرت مشغول عبادت بود. ديد فردي در كنار او نشسته است و به درگاه خدا مي گويد: خدايا! هزار درهم به من ارزاني دار. حضرت به خانه آمد و براي او ده هزار درهم فرستاد. (18)
* * شجاعت
شجاعت، ميراث ماندگار اميرمؤمنان علیه السلام بود و امام مجتبي علیه السلام وارث آن بزرگوار. در كتابهاي تاريخي آمده است كه امام علي علیه السلام در تقويت اين روحيه در كودكانش، خود به طور مستقيم دخالت مي كرد. شمشيرزني و مهارت هاي نظامي را از كودكي به آنان مي آموخت و پشتيباني از حق و حقيقت را به آنان درس مي داد. ميدان هاي نبرد، مكتب درس شجاعت حضرت علي علیه السلام به فرزندانش بود.
با آغاز خلافت امام علي علیه السلام، كشمكشها نيز آغاز شد. نخستين فتنه، جنگ جمل بود كه به بهانه خونخواهي عثمان بر پا شد. شعله هاي جنگ زبانه مي كشيد. اميرمؤمنان علیه السلام پسرش محمد بن حنفيّه را فراخواند و نيزه خود را به او داد و فرمود: برو، شتر عايشه را نحر كن.» محمد بن حنفيّه نيزه را گرفت و حمله كرد؛ ولي كساني كه به سختي اطراف شتر عايشه را گرفته بودند، حمله او را دفع كردند. او چندين بار حمله كرد؛ ولي نمي توانست خود را به شتر برساند. ناچار نزد پدر آمد و اظهار ناتواني كرد. امام نيزه را پس گرفت و به حسن علیه السلام داد. او نيزه را گرفت و به سوي شتر تاخت و پس از مدتي كوتاه، بازگشت؛ در حالي كه از نوك نيزه اش خون مي ريخت. محمد حنفيه به شتر نحر شده و نيزه خونين نگريست و شرمنده شد. اميرمؤمنان به او فرمود: شرمنده نشو؛ زيرا او فرزند پيامبر صلی الله علیه وآله است و تو فرزند علي هستي.» (19)
امام مجتبي علیه السلام در ديگر جنگهاي آن دوران نيز شركت كرد و دلاوريهاي بسياري از خود نشان داد. معاويه درباره دلاوريهاي او مي گفت: او فرزند كسي است كه به هر كجا مي رفت، مرگ نيز همواره به دنبالش بود (كنايه از اينكه نترس بود و از مرگ نمي هراسيد).» (20)
پی نوشت :
(1) بحارالانوار، محمد باقر مجلسي، مؤسسة الرساله، بيروت، 1403 ق، ج43، ص331.
(2) مهج الدعوات، سيد بن طاووس، دار الذخائر، قم، 1411 ق، ص145.
(3) مناقب آل ابيطالب، ابن شهرآشوب، دارالأضواء، بيروت، 1408 ق، ج4، ص14 و بحار الانوار، ج43، ص339.
(4) مناقب ابن شهر آشوب، ج4، ص17 و بحارالانوار، همان.
(6) همان، ص332.
(7) بروج/3.
(8) احزاب/45.
(9) هود/103.
(10) بحارالانوار، ج43، ص345.
(11) نساء/86.
(12) مناقب، ابن شهر آشوب، ج4، ص18.
(13) تحفة الواعظين، ج2، ص106.
(14) وَ جَعَلَ يَأْكُلُ حَتَّى اكْتَفَوْا دَعَاهُمْ إِلَى ضِيَافَتِهِ وَ أَطْعَمَهُمْ وَ كَسَاهُمْ» بحارالانوار، ج43، ص352.
(15) مناقب، ابن شهر آشوب، ج4، ص16 و 17.
(16) همان، ج75، ص287.
(17) ناسخ التواريخ، ميرزا محمد تقي سپهر، دارالكتب الاسلامية، تهران، 1342ق، ج2، ص293.
(18) مناقب، ابن شهر آشوب، ج4، ص17.
(19) مناقب، ابن شهر آشوب، ج4، ص21.
(20) شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، دار الفكر، بيروت، بي تا، ج4، 73.
منبع : ماهنامه اطلاع رسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان شماره 119