تاثیردعای کمیل درنگهبان بعثی
آزادگان دفاع مقدس/ جنايت و رذالت و کينه ورزي ، از خصوصيات روحي نظامي هاي بعثي بود ؛ اما من به نوبه خود نمي توانم اين حکم را به همه سرايت بدهم. بودند افرادي که در کسوت نظاميگري بعثيها انجام وظيفه مي کردند ، اما طينتي پاک داشتند که گاهي که فرصتي دست مي داد ونسيم روحاني، غبار قلب هاي زنگ گرفته شان را مي زدود ، مي ديدي که چيزي از پاکترين انسان هاي مخلص خدا کم ندارند. يک بار که بچه هاي آسايشگاه ۱۲ داشتند دعاي کميل مي خوانند ، «سائر» که از يکي نگهبان هاي خشن و تند خوي عراقي بود، پشت پنجره مي آيد و تا بچه ها به خود مي آيند، مي فهمد که قضيه چه بوده است. بچه ها مي خواستند حاشا کنند؛ اما او اصرار مي کند که کارتان را ادامه بدهيد، مي خواهم ببينم دعا خواندن شما چگونه است. پس از آنکه قول مي دهد به فرمانده ي اردوگاه چيزي نگويد، يکي از بچه ها شروع مي کند به خواندن دعاي کميل. لحظه هاي اول با نگاه تمسخر ، بچه ها را زير نظر گرفته بوده ،اما وقتي مدتي مي گذرد ،او هم نم نمک دلش نرم شده ، کم کم همراه با بچه ها اشکش سرازير مي شود. وقتي دعا تمام شده بود، از بچه ها سئوال مي کند ، ديگر چه روز هايي دعا مي خوانيد. بچه ها به اين گمان که حتماً دارد فيلم بازي مي کند و مي خواهد افراد و برنامه ها را شناسايي کند، چيزي به او نمي گويند؛ اما خودش شب جمعه بعد مي آيد پشت پنجره و به بچه ها مي گويد همان دعايي را که شب جمعه قبل خوانديد ، امشب نيز مي خوانيد؟ آن دعا چنان در روحيه ي او تاثير گذاشته بود که حتي سعي مي کرد ظاهر خود را نيز حفظ کند و معمولاً ته ريشي نيز مي گذاشت و وقتي خوب با بچه ها انس گرفته بود، مي آمد پشت پنجره مي ايستاد، هم دعا را گوش مي کرد و هم به اين بهانه که دارد نگهباني مي دهد , نمي گذاشت که سرباز هاي ديگري مزاحم بچه ها شوند. اين سائر که دعاي کميل او را زير ورو کرده بود، کسي بود که با کمال افتخار به ما مي گفت شغل پدر و مادر من در بغداد رقاصي است !