فضائل و مناقب حضرت زينب عليهاالسلام
1- زينت پدر معمولا پدر و مادر نام فرزند را انتخاب مىکنند، ولى در جريان ولادت حضرت زينب عليهاالسلام والدين او اين کار را به پيامبراسلام جد بزرگوار آن بانو، واگذار نمودند. پيامبر (ص) که در سفر بود، بعد از بازگشت از سفر، به محض شنيدن خبر تولد، سراسيمه به خانه على عليه السلام رفت، نوزاد را در بغل گرفت و بوسيد، آن گاه نام زينب (زين + اب) را که به معناى «زينت پدر» است براى اين دختر انتخاب نمود.
2- علم الهى مهمترين امتياز انسان نسبت به ساير موجودات - حتى ملائکه - دانش و بينش اوست و برترين علمها، علمى است که مستقيما از ذات الهى به شخصى افاضه شود، يعنى داراى علم «لدنى» باشد. زينب عليهاالسلام به شهادت امام سجاد عليه السلام داراى چنين علمى است، آن جا که به عمهاش خطاب کرد و فرمود:« انت عالمة غير معلمة وفهمة غير مفهمة ؛ تو بي آنکه آموزگاري داشته باشي؛ عالم و دانشمند هستي.»
3- عبادت و بندگى حضرت زينب عليهاالسلام ازعاشقان عبادت و شب زنده داران عاشق بود، و هيچ مصيبتى او را از عبادت باز نداشت. امام سجاد عليه السلام فرمود:« عمهام زينب در مسير کوفه تا شام همه نمازهاى واجب و مستحب را اقامه مىنمود و در بعضى منازل از شدت گرسنگى و ضعف، نشسته نماز مي گزارد.« امام حسين عليه السلام که خود معصوم و واسطه فيض الهى است هنگام وداع به خواهر عابدهاش مىفرمايد:« خواهر جان! مرا در نماز شب فراموش مکن!» اين نشان از آن دارد که اين خواهر، به قله رفيع بندگى و پرستش راه يافته و به حکمت و هدف آفرينش دست يازيده است.
4- عفت و پاکدامنى عفت و پاکدامنى، برازنده ترين زينت زنان، و گران قيمت ترين گوهر براى آنان است. زينب عليهاالسلام درس عفت را به خوبى در مکتب پدر آموخت، آن جا که فرمود:» مجاهد شهيد در راه خدا، اجرش بيشتر از کسى نيست که قدرت دارد اما عفت مىورزد،- يعني قدرت انجام گناه را دارد ولي از آن دوري مي کند- نزديک است که انسان عفيف فرشتهاى از فرشتگان باشد.« زينب کبرى عفت خويش را حتى در سخت ترين شرايط به نمايش گذاشت. او در دوران اسارت و در حرکت از کربلا تا شام سخت بر عفت خويش پاى مىفشرد. مورخين نوشتهاند: « او صورت خود را با دستش مىپوشاند چون روسريش از او گرفته شده بود.»
5- ولايت مدارى زينب عليهاالسلام که حضور هفت معصوم را درک کرده، در تمامى ابعاد ولايت مدارى (معرفت امام، تسليم بى چون و چرا بودن، معرفى و شناساندن ولايت، فداکارى در راه آن و) … سر آمد است.
6- روحيه بخشى در مسافرتها و نيز در حوادث تلخ، آن چه بيش از هر چيز براى انسان لازم است، روحيه و دلگرمى است. يکى از بارزترين اوصاف زينب عليهاالسلام روحيه بخشى اوست. او بعد از شهادت مادر، روحيه بخش پدر و برادران بود، در شهادت برادرش امام حسن عليه السلام نقش مهمى را براى تسلاى بازماندگان ايفا کرد. پس از شهادت امام حسين عليه السلام و در طول دوران اسارت، اين صفت نيکوى زينب بيشتر ظهور کرد. او پيوسته ياور غمديدگان و پناه اسيران بود.
7- صبر يکى از بارزترين اوصاف انسانهاى کامل، صبر و بردبارى در فراز و نشيبهاى روزگار و تلخىهاى دوران است. قرآن کريم در آيات متعددى به صابران بشارت داده و پاداشهاى فراوان آنها را يادآورى نموده است. زينب عليهاالسلام از اين جهت در اوج کمال قرار دارد. در زيارتنامه آن حضرت مىخوانيم:« ملائکه آسمان از صبر تو به شگفت آمدند.
8- ايثار زينب مجلله دراين صفت نيز گوى سبقت را از ديگران ربوده است. او براى حفظ جان ديگران، خطر را به جان مىخرد و در تمام صحنهها، ديگران را بر خود مقدم مىدارد. او در ماجراى کربلا حتى از سهميه آب خويش استفاده نمىکرد و آن را نيز به کودکان مىداد. در بين راه کوفه و شام، با اين که خود گرسنه و تشنه بود، ايثار را به بند کشيده و آن را شرمنده ساخت.
9- شجاعت و شهامت از صفات بارز پروا پيشگان اين است که خدا در نظر آنان بزرگ و غير او در نظرشان کوچک، حقير و فاقد اثر مىباشد. امام على عليه السلام مىفرمايد:« خالق در جان آنان بزرگ است، پس غير او در چشمشان کوچک مىباشد.» سّر شجاعت اولياى الهى نيز در همين است. زينب که خود چنين ديدى دارد، و در خانواده شجاع تربيت شده است، از شجاعت حيدرى بهره مند است. او « شير زن هاشمى» لقب گرفته است.»
10- فصاحت و بلاغت زينب بدون آن که دوره ديده و يا تمرين خطابه کرده باشد و در حال تشنگى، گرسنگى، خستگى اسارت، و از نظر روانى داغ دار، آواره و تحقير شده با کسانى سخن مىگويد که نه تنها با او هماهنگ نيستند بلکه حتى سنگ و خاکروبه بر سر او ريختهاند، با اين حال صداى زينب بلند مىشود که:«اى مردم کوفه! اى نيرنگ بازان و بى وفايان . . .» سخنان زينب عليهاالسلام چنان بود که وجدان خفته مردم را بيدار کرد و صداى گريه از زن و مرد و پير و جوان و خردسال بلند شد. زينب کبري سلام الله عليها در کلام معصومين رسول خدا صلي الله عليه و آله : هر کسى که بر زينب و مصايب او بگريد ثواب گريستن کسى را به او مى دهند که بر دو برادر او حسن و حسين گريه کند. حضرت زهرا سلام الله عليها : محبت دخترم زينب به حسين بي نهايت است، که بي ديدار حسين آرام نمي گيرد. اگر بوي حسين را نشنود، قالب تهي مي کند. رسول خدا صلي الله عليه و آله : وصيّت مي کنم حاضرين و غائبين امّت را که اين دختر را به حرمت پاس بدارند، همانا وي مانند خديجه کبري است.
ارزش میانه روی درکارها
مرحوم آيتا… بهجت درباره ميانهروي و داشتن اعتدال در کارها گفتهاند: «هر چيز از حد ميانه و وسط به طرف افراط يا تفريط تمايل پيدا کند، عکس نتيجه مطلوب را خواهد داشت… هر چيز از حدش بگذرد، به ضد آن تبديل ميگردد. بنابراين، ميانهروي در غضب، شهوت، خواب، خوراک و هر کار ديگر، منجي و نافع است، و دو طرف زياده و نقيصه آن، مضر و مهلک [است].»
برگرفته از کتاب «در محضر حضرت آيتا… العظمي بهجت»، ص33
کمونیستی که مریدآیت الله شد!
اصلي ترين معيار وملاک شناخت شخصيت افراد، نوع سخن گفتن و برخورد آنها در جامعه است که اسلام هم توصيه به اخلاق و سخن نيکو با مردم دارد و يک شخص مومن با زبان نرم و اخلاقي نيکو مي تواند مردم را به سمت خدا سوق دهد.
خداوند متعال در قرآن مي فرمايد: وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا بقرة/83 با مردم با زبانِ خوش سخن بگوييد
حجت الاسلام و المسلمين سيد مهدي امام جماراني نقل ميکند: يک نفر از کمونيستها برايم گفت من از ميان شما روحانيون فقط به يک نفر ارادت فوق العاده دارم، آن هم آقاي دستغيب شيرازي است، پرسيدم:چرا؟
گفت: در زندان که بودم شبي روي سکوي مخصوص استراحت زندان، خوابيده بودم، نيمه هاي شب ناگهان درب زندان باز شد، سيد پيرمردي کوتاه قد و لاغر اندام را وارد کردند، فهميدم عمامه بسر دارد، سرم را زير لحاف کرده و دوباره خوابيدم. نزديک طلوع آفتاب بود حس کردم دستي به آرامي مرا نوازش ميدهد، تا چشم باز کردم سيد پيرمرد سلام کرد وبا زباني خوش گفت : آقاي عزيز نزديک طلوع آفتاب است ممکن است نمازتان قضا شود، من با تندي و پرخاش گفتم؛ من يک کمونيستم نماز نميخوانم.
آن بزرگوار فرمود: پس خيلي ببخشيد من معذرت ميخواهم که شما را بدخواب کردم مرا عفو کنيد. دوباره خوابيدم، پس از بيدار شدن ايشان مجدداً از من عذر خواهي کرد طوري که من ازآن تندي وپرخاشي که کرده بودم پشيمان شدم. عرض کردم، آقا مانعي ندارد حالا چون شما پيرمرد هستيد تشريف بياوريد روي سکو بنشينيد و من پائين مينشينم، ايشان نپذيرفت و فرمود؛ نه شما قبل از من اينجا بوده ايد و حق شما است آنجا بمانيد، خلاصه جاي بهتررا قبول نکرد و مدتي که باهم در يک سلول بوديم، من شيفته اخلاق اين مرد شدم و ارادت خاصي به ايشان پيدا کردم.
با اقتباس و ويراست از کتاب مردان علم در ميدان عمل
جمله ای که پیامبر(ص)هنگام فتح مکه بیان فرمود
امام علي بن موسي الرضا عليهالسلام فرمودند : روزى که پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مکه را فتح کرد، بتها که تعدادشان سيصد و شصت عدد بود پيرامون کعبه نصب شده بودند.
آن حضرت با چوبى که در دستش بود به آنها مىزد و مىفرمود: حق آمد و باطل نابود شد، براستى که باطل نابود شدنى است. حق آمد و باطل ديگر آغاز نمىشود و بر نمىگردد. در اين هنگام بتها يکى يکى به رو در مى افتادند.
«بحارالانوار، جلد 11، صفحه 116»
اهمیت مراقبه دائم
مرحوم آيتا… سعادتپرور تهراني در خصوص مراقبت در کارها گفتهاند: «اگر ميتوانيد در شبانهروز چند ساعتي يا حداقل پنج دقيقه را هم به فکر خود باشيد، تا بر شما روشن شود چه کاره هستيد، براي چه هستيد، کجا ميرويد تا عمر به غفلت نگذرد… محاسبه و مراقبه را در تمام اعمال و گفتار و کردارتان بايد داشته باشيد، نه سالي يک مرتبه، نه ماهي يک مرتبه، بلکه شبانهروزي يک مرتبه، اگر نگوييم ساعتي يک مرتبه محاسبه و هر آني مراقبه لازم است.»
کسی که علم رادرغیرقران جستجوکند چه بدست می آورد؟
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلّم- وقـتى (از سـوى خـداوند) به او گفته شـد : بزودى امّت تو گرفتار فتنه خواهد شد ، پرسيدند : راه خلاص از آن چيست ؟
- : کتاب گرامى خدا ، همان که باطل نه از پيش رو و نه از پشت سر بدو راه نيابد ، چيزى که از سوى حکيمى ستوده نازل شده است . هر که علم را در جز قرآن بجويد ، خداوند گمراهش کند .
تفسير العيّاشيّ : 1/6/11 منتخب ميزان الحکمة : 458
منتظران ظهور ،فرمانبران حضور
روي عن الصادق جعفر بن محمد عليهما السلام: طُوبَي لِشِيعَةِ قَائِمِنَا الْمُنْتَظِرِينَ لِظُهُورِهِ فِي غَيبَتِهِ وَ الْمُطِيعِينَ لَهُ فِي ظُهُورِهِ أُولَئِک أَوْلِياءُ اللَّهِ الَّذِينَ لا خَوْفٌ عَلَيهِمْ وَ لا هُمْ يحْزَنُونَ خوشا به حال شيعيان قائم آل محمد، آنان که در زمان غيبت او، ظهورش را انتظار مي کشند و هنگامي که او ظهور کند، گوش به فرمان او هستند، آنان دوستان و ياران خدايند، کساني که ترس و اندوهي به دل ندارند.[1]
شرح حديث
اطاعت کنندگان امام عصر عليه السلام در هنگام ظهور، همانها هستند که در غيبت آن حضرت منتظرين او بودند؛ و چشم انتظاران امام زمان عليه السلام در هنگام غيبت، همانهايند که در زمان ظهورش مطيع فرامين اويند. براي شيعيان حقيقي، تفاوتي بين غيبت و ظهور حضرت وليعصر «ارواحنا فداه» نيست. آنها حتي در زمان غيبت هم خود را در حضور حضرت مي بينند. حالت مطيع بودن شان به گونه اي است که هر لحظه غيبت براي شان به منزله مقدمه ظهور است. آن گونه زندگي مي کنند که هر زمان امام شان ظاهر گشت آنان را گوش به فرمان ببيند و تا پاي جان آماده اطاعت بيابد. از سوي ديگر اين اصل مهم، مسلّم است که امامت يک امام جز با اطاعت امّت از او، و پيشوايي يک رهبر جز در سايه فرمان پذيري پيروانش، تحقق نمي پذيرد. خدا هيچ پيامبري را نفرستاد مگر براي آنکه اطاعت شود: «وَ ما اَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ اِلّا لِيطاعَ بِاِذْنِ اللَّهِ»[2]. و هيچ امامي را مقرر نداشت مگر آنکه مردم را به اطاعت و فرمانبري از او فرا خواند: «اَطيعُوا اللَّهَ وَ اَطيعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِي الْاَمْرِ مِنْکمْ»[3].
امام زمان عليه السلام اگر چه در پس پرده غيبت است، اما اراده و فرمانش در تمام جهان آفرينش و همه خلايق جاري و نافذ است. بنابراين بايد دستوراتش را شناخت، فرمان هايش را بايد اطاعت کرد، حاکميت او را بايد گردن نهاد، و همين ها است که زمينه ظهور را فراهم خواهد آورد. چنانکه خود حضرت مي فرمايد: «وَ لَوْ اَنَّ اَشْياعَنا وَفَّقَهُمُ اللَّهُ لِطاعَتِهِ، عَلَي اجْتِماعٍ مِنَ الْقُلُوبِ فِي الْوَفاءِ بِالْعَهْدِ عَلَيهِمْ لَما تَأَخَّرَ عَنْهُمْ الْيمْنُ بِلِقائِنا[4]؛ اگر شيعيان ما - که خداوند آنان را به اطاعت خويش موفّق گرداند - در وفاي به عهد الهي هم دل و هم پيمان مي شدند، سعادت ديدار ما از آنان به تأخير نمي افتاد». مگر نه اين است که عهد الهي چيزي جز پرستش و بندگي خدا نيست؟ و اين عبادت و بندگي جز با اطاعتِ محضِ ولي خدا تحقق پذير نيست. منتظرين حضرت مهدي عليه السلام همان نيکبختاني هستند که اگر در حضور او باشند، جز اطاعت نمي شناسند و جز به فرمان او کاري انجام نمي دهند. و باز هم امام صادق عليه السلام مي فرمايد: «هُمْ اَطْوَعُ لَهُ مِنَ الْاَمَةِ لِسِيدِها؛ اطاعت و فرمان پذيري منتظرين از امام زمان عليه السلام افزون تر از اطاعت و فرمانبري کنيزي از مالک و مولاي او است»[5].
پي نوشت ها [1] کمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 357 [2] سوره نساء / آيه 64 [3] سوره نساء / آيه 59 [4] مجلسي، بحارالانوار/ ج 53 / ص 177 / ح 8 [5] همان، ج 52 / ص 307
دارو ودرمان گناه چیست؟
يکي از بدترين دردها و بيماري ها گناه است که هم بسيار خطرناک و متعفن است و هم، عوارضش بسيار زياد و هلاک کننده است.
دردِ گناه، چراغ عقل را کم سو و رفته رفته خاموش ميکند تا جايي که صاحبش کوردل شود و راه را از چاه تشخيص ندهد و نتواند مسيرش را از جاده هلاکت به سوي بزرگراه سرسبز زندگي تغيير دهد.
مرض گناه چون با فطرت پاک انسان همخواني ندارد، باعث مي شود که بيماران اين دردِ وحشتناک، روز به روز حالشان وخيم تر شده و در تضاد ميان زلالي فطرت و لجنزار متعفن گناه، سلامت روحي و رواني خود را نيز از دست دهند.
البته اين تنها آثار سوء دنيايي اين بيماري است. اين درد گريبانگير هرکس شود، رهايش نمي کند و آخرتش را هم خراب نموده و او را گرفتار عذاب ها و سختي هاي طاقت فرساي آخرت مي کند. گرفتاري هاي آن دنيا هم که با سختي هاي اين دنيا اصلاً قابل قياس نيستند و به مراتب سخت تر و سنگين تر است.
ذکرویادخدادرتمام اوقات
قرآن کريم مي فرمايد: وَ اُذْکرْ رَبَّک فِي نَفْسِک تَضَرُّعاً وَ خِيفَةً وَ دُونَ اَلْجَهْرِ مِنَ اَلْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَ اَلْآصٰالِ وَ لاٰ تَکنْ مِنَ اَلْغٰافِلِينَ
ترجمه پروردگارت را در دل خود، از روي تضرع و خوف، آهسته و آرام، صبحگاهان و شامگاهان، ياد کن؛ و از غافلان مباش.[1]
تفسير
سپس در اين آيه براي تکميل دستور فوق به پيامبر صلّي اللّه عليه و آله دستور مي دهد- و البته يک حکم عمومي است اگرچه روي سخن در آن به پيامبر صلّي اللّه عليه و آله شده همانند بسياري ديگر از تعبيرات قرآن- که: «پروردگارت را در دل خود از روي تضرع و خوف ياد کن»(وَ اذْکرْ رَبَّک فِي نَفْسِک تَضَرُّعاً وَ خِيفَةً). سپس اضافه مي کند: «و آهسته و آرام نام او را بر زبان بياور»(وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ). و اين کار را همواره «صبحگاهان و شامگاهان تکرار کن» (بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ). «و هرگز از غافلان و بي خبران از ياد خدا مباش»(وَ لا تَکنْ مِنَ الْغافِلِينَ). ياد خدا همچون باران بهاري است که چون بر دل ببارد گل هاي بيداري، توجه، احساس مسؤوليت، روشن بيني و هرگونه عمل مثبت و سازنده اي را مي روياند. [2]
پيام ها 1-پيامبران نيز بايد پيوسته به ياد خدا باشند، تا چه رسد به ديگران. «وَ اذْکرْ رَبَّک»
2-قرآن، علاوه بر ذکر زباني، ذکر قلبي و دروني را هم مي ستايد. «فِي نَفْسِک»
3-ياد خدا وقتي غفلت زدايي مي کند که بدون تظاهر و سر وصدا باشد، وگرنه خودش نوعي سرگرمي و غفلت مي شود. «تَضَرُّعاً وَ خِيفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ»
4-ربوبيت خداوند دائمي است، پس سزاوار است که ياد او هم پيوسته باشد. وَ اذْکرْ رَبَّک…بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ
5-آن ذکر و يادي بيمه کنندۀ انسان است که عاشقانه و سوزناک و پيوسته و در هر صبح و شام باشد. تَضَرُّعاً…بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ
6-در آغاز هر روز و هنگام شروع به کار و تصميم گيري و در پايان هر روز و هنگام جمع بندي و نتيجه گيري بايد به ياد خدا بود. «بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ»
7-آنان که هر صبح و شام، خدا را ياد نمي کنند، از غافلانند. وَ اذْکرْ…وَ لا تَکنْ مِنَ الْغافِلِين [3]
پي نوشت ها [1] اعراف/ 205 [2] مکارم شيرازى، ناصر، برگزيده تفسير نمونه ج 2 ص126 [3] قرائتى، محسن، تفسير نور ج 3 ص258
امام على عليه السلام - در فـرمان استاندارى مـصر به مالک اشتر- : و مقدارى از وقت خود را به نيازمندان خود اختصاص ده و با آنان در يک مجلس عمومى بنشين و شخصا به مشکلاتشان رسيدگى کن و در آن مجلس براى خداوندى که تو را آفريده است فروتنى نما و سربازان و يارانت را که جزو محافظان و نگهبانان تو هستند از آنان دور بدار ، تا هر که مي خواهد سخن بگويد بدون لکنت زبان و بىترس و واهمه مطالبش را اظهار کند . چرا که من از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلّم بارها شنيدم که مىفرمود : امّتى که در آن حقّ ناتوان ، بدون ترس و واهمه از قدرتمندان گرفته نشود ، هرگز روى رستگارى را نمىبيند . همچنين درشتى و درماندگى و ناتوانى آنان در سخن گفتن را تحمّل کن و کم حوصلگى و تکبّر را از خود دور گردان …
نهج البلاغة : الکتاب 53 منتخب ميزان الحکمة : 618