بی تاب کرده قصه تکرارها مرا...
لطفی که کرده است خجل بارها مرا
برده است تادیارگرفتارها مرا
رؤیای یوسفانه دیدارت ای عزیز
آواره کرده دردل بازارهامرا
بایک کلاف کهنه ازین عبدروسیاه
قابل بدان میان خریدارهامرا
ای گل ببین! که دوری ازنرگس رخت
یک عمرکرده همنفس خارهامرا
درساحل نجات توپهلوگرفته ام
سیل گناه اگربرده بارها مرا
این هفته هم گذشت چنان هفته های قبل
بی تاب کرده قصه تکرارهامرا
یادلبان خشک ترک خورده ای مدام
برده به کربلا دم افطارها مرا
شاعر:محمدعلی بیابانی
خدایانظری کن
آتش به دل خشک و تر افتاده، خدایا نظری کن
بر خرمن ایمان شرر افتاده ، خدایا نظری کن
گویا سره با نا سره درهم شده، اوضاع غریبی ست
شالوده دین در خطر افتاده، خدایا نظری کن
تلبیس که برنده ترین تیغه ی ابلیس ِ لعین است
در دست بسی حیله گر افتاده، خدایا نظری کن
با دشنه تزویر، سر دین خدا را ببریدند
زین فاجعه خون در جگر افتاده ، خدایا نظری
کن
انصاف و عدالت شده بازیچه ی مردانِ سیاست
گوهر به کف بدگُهر افتاده، خدایا نظری کن
شاهین امید دل ما را پرِ پرواز نمانده ست
بر خسته ی بی بال و پر افتاده، خدایا نظری کن.
شاعر: علی مهمیدوند
خواب راازچشم پادشاه گرفته بودی
تو مگر چند نفر بودي
که اين همه صداي تو بلند بود؟
تو با کدام دهان
خواب رااز چشم پادشاه گرفته بودي…
که ميانه شب از خواب ميپريد
و با خطي امن با اسراييل مکالمه ميکرد.
تو را چيدند
تو را چيدند
اما عطر تو ارتشي است
که کشورهاي خاورميانه را گرفته است
پاک نميشود
عطر تن تو از پيراهن بلند شهادت پاک نميشود
سیدرسول پیره